مجموعه حکایات خواندنی: سنگ کلیه و مثانه

سنگ کلیه و مثانه

محمد علاءالدین سبزواری پد غیاث الدین در کتاب خود، شرحمی دهد:

اگر سنگ کلیه نتواند با دارو دفع بشود، جهد گردد که با جراحی آن را بیرون آورند که کاری سخت خطرناک است، ولی این خطر درکودکان کمتر می گردد. اگر این سنگ در کلیه قرار داشته باشد، هرگز دیده و یا شنیده نشده که از راه جراحی آن را بیرون آورده باشند. به این ترتیب، چنین بیمارانی فقط ازراه دارو علاج می شوند.

سنگ دهانۀ مثانه یا سنگی که در مجرای ادرارگیرکرده باشد، یک مسئله کاملاً جداگانه از سنگ کلیه محسوب می گردد. اگر سنگ کلیه محسوب می گردد. اگر سنگ در مجرای ادرار گیر کرده باشد و می توان آن را با لمس کردنِ ذَکَر (آلت تناسلی) احساس کرد. جراح بیمار را به پشت می خواباند، دستیارانش پاهای او را محکم میگرفتند و پزشک ذَکر را آنقدر در جهت مختلف تکان و مالش می داد تا سنگ به داخل مثانه برگردد و اگر این کار فایده نداشت، دست به عمل جراحی می زد و سنگ را با دست بیرون می ساخت. بهاءالدوله با احتیاط و دقت تمام اعلام می دارد که یک چنین جراحی در هر سنی بسیار خطرناک است و شرح می دهد: عفونت محل جراحیو خوب نشدن زخم، خطرهای اصلی این گونه جراحی می باشد. من دیدم یکی را در جوانی شکافته بودند و محل شکاف بسته نشده بود[1] و سالها زنده بود. و جراحی استاد رادیدم که سنگ از مثانه بیرون آورده بود، به مقدار ازجوز بزرگ تر و از سیب کوچک تر.[2]

حکیم محمد صادقانه اعتراف می کرد که کلیه و مثانه طاقت هیچ نوعی جراحی را ندارند و او خودش هرگز دست به یک چنین عملی نزده است.

نوشته های مشابه

درمان بند آمدن ادرار

اگرعلت بندآمدن ادرار چیزی جزسنگ و یا ضیق مجرای ذکربود، مثلاً علت از اعصاب یا پروستات بزرگ شده باشد، بیمار را از راه میل زدن مداوا می کردند و اگر این کار نتیجه ای نمی داد، شکم بیمار را درست به شیوه درمان استسقا سوراخ می کردند. ولی بهاءالدوله اظهار می دارد: قبل از دست زدن به این اقدام نهایی، باید از دعا نوشتن نیز غافل نشد. باید یادآور شد که نه غیاث الدین و نه حکیم محمد، هیچ کدام این روش اخیر را توصیه نکرده ومفید ندانسته اند؛ اما برای این بیماری درمان دیگری را نیز بیان کرده اند:

اگر مویی از دم اسبی – که هیچ خال سفیدی بربدنش نیست – با دست چپ کنده شود و برموی زهاربیمار نهده شود وبقیه مو به داخل مجرای ادرار او فرو برده شود، منفعتی بزرگ خواهد داشت.

بهاءالدوله درمازندران به روش دیگری بر می خورد.  او در آنجا مردی را دید که می توانست بیماران خود را با استفاده ا حشره ای که در لابه لای دیوارهای گلیِ منزل همسایه اش پیدا می کرد، درمان کند. این مرد تعدادی، از این حشرات را در روغن دنبه پختهو بامواد دیگری مخلوط می کرد و به بیمار می داد تا بخورد. بهاءالدوله در این مورد می نویسد: بیمار با خوردن این معجون کاملاً درمان می گردید اگرچه بیماری اش سخت گشته بود.[3]


[1]  جای بخیه ها جوش نخورده بود.

[2]  نقل ازخلاصه التجارب، نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی.

[3]  همان، ص 213.

منبع:کتاب حکایات اهل نظر نوشته دکتر اسماعیل ناظم 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

برای برقراری امکان تعامل با شما کاربر محترم خواهشمند است شماره همراه خود را در فیلد مربوطه وارد نمایید.شماره موبایل شما در سایت منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا