آشنایی با لغات و اصطلاحات طب سنتی: خلط
- خلط (Humour): ترشحات غلیظ دستگاه تنفس که همراه سرفه از گلو خارج می شود. هر چهار مزاج از مردم. هر یک از چهارگش. یکی از چهار مایع که در تن انسان است. بلغم خون و صفراء و سوداء، جمع آن اخلاط. خلط رطوبتی است اندر تن مردم روان و جایگاه طبیعی مر آن را رگ هاست. و اندام ها که میان تهی باشد چون معده و جگر و سپرز و زهره. و این خلط از غذا خیزد. بعضی خلط ها نیکند و بعضی بد، آنچه نیک باشد آنست که اندر تن مردم اندر فزاید و به بدل آن تری ها که خرج می شود به ایستد، و آن که بد باشد آنست که به این کار نشاید و آن خلطی باشد که تن از او پاک باید کرد به داروها، و خلط ها چهارگونه است خون، بلغم، صفرا و سودا، (ذخیره…)، روجوع به امزجه شود. خلط جسم سیال و تری است که غذا پس از هضم به آن تبدیل می شود. توضیح آن که حکما معتقد بوده اند وقتی غذا خورده می شود اول توسط معده به کیموس معدی (منظور مایعی خمیری شکل حاصل از هضم غذا در معده است) تبدیل می شود که به این عمل طبخ معدی یا طبخ اول گویند سپس از طریق مجاری ناپیدای روده توسط عروق ماساریقا به کبد رفته در آنجا پخته (در اصطلاح امروزی متابولیزه) می شود که به آن طبخ دوم گویند آنگاه رگی که ازکبد خارج می شود حاوی مایعی است که اگر در لوله ای شیشه ای ریخته شود و مدتی بماند این مایع به چند طبقه تقسیم می شود که به آنها اخلاط گویند…- مقصود از اخلاط که جمع خلط است، جسم تر و سیالی است که از استحاله و دگرگونی خوراک ها دربدن انسان به وجود می آید و دربدن درگردش می باشد به آن صفرا یا زرداب و دم یا خون و بلغم یا خون سفید و سودا یا زرداب سوخته نامند. فلاسفه و پزشکان طب قدیم معتقدند که چون بشر از مایع نطفه دار به وجود آمده است، به همین علت عصاره ها و طبایع، عناصر اصلی تشکیل دهنده بدن هستند. یعنی اینکه تن موجودات زنده و از جمله انسان نیز از چهار عنصر که به اخلاط چهارگانه معروف اند تشکیل شده است. بقراط و پزشکان پس از او که پیرو مکتب وی بوده اند، هم فیزیولوژی کلی خود را بر اساس نظریه اخلاط چهارگانه استوار کرده اند. آنان معتقد بوده اند که بدن آدمی و جانداران دیگر مشتمل بر مایعات مختلفی است که زندگی بدان وابسته است و در زندگی اهمیت فراوان دارند. به عقیده جرجانی خلط رطوبتی است که درون بدن مردم روان و جایگاه طبیعی آن رگها و اندام هایی است که میان تهی باشد مانند معده، جگر، طحال و کیسه صفرا و این خلط از غذا ناشی می شود.
- خلط ها (Humors): «آفریدگار تبارک و تعالی از بهر خلطی داروهای جداگانه آفریده است تا طبیب حاذق به هریک از آن داروها خلط غالب که خواهد جدا کند و از تن بیرون آرد و اگر همه خلط ها به یک بار فزون شود رگ باید زدن تا از هر خلطی لختی با خون بیرون آید و این خلطها اندر بیشتر وقتها اندر تن بکار می آید و تن بدان برپاست و گاه باشد که یک خلط یا دو خلط فزون تر یا تباه شود آن را که لختی کمتر باید کردن و از دیگر خلط ها جدا کردن و از تن بیرون آوردن و مثال تن مردم و مثال جدا کردن و بیرون آوردن آن، همچون حصاری است که اندرون آن بعضی دوست باشند و بعضی دشمن، آن خلط که از تن بیرون همی باید آورد همچون دشمن است و آنچه اندرین نگاه می باید داشت همچون دوست و تن همچون حصار و طبیب همچون حمایت گری است مر این حصار را و همچون مر این گروه را که دشمن اند، پس همچنان که حامی سنگی اندر حصار اندازد و خواهد که بر دوست نیاید و بر دشمن آید طبیب حاذق باید که ازبهر خلطی اندر هر تنی آن دارو بکار دارد که آن خلط را بیرون آورد و با دیگری نکوشد و اگر چه هر گاه که این دارو در کار آید به ضرورت خلطی دیگر کمتر بجنباند. و این معنی را پس از قیاس به تجربه و مشاهده توان دانست و هر گاه که دارو خورده شود از برای هر خلطی که مقصود است آن خلط را سخت بیاورد و اگر هنوز قوت دارو مانده باشد خلط دیگر بیاورد، مثلاً اگر داروئی است سودا بیاورد نخست سودا را بیرون آورد پس صفرا پس سودا اگر چه خون از بلغم و از سودا تنک تر است آفریدگار تبارک و تعالی اندر طبیعت مردم این قوت نهاده است که آن را نگاه دارد و دارو ندهد از بهر آنکه حاجت بدان بیشتر است و تن بدان برپاست و هر گاه دارو آن قدر قوت داشته باشد که از طبیعت خون بیرون آورد پر خطر باشد.
منبع: ذخیره خوارزمشاهی