آشنایی با لغات و اصطلاحات طب سنتی: اَعراض نفسانی
اَعراض نفسانی (Symptomatic diseases – sensual accident):
ناخوشی. امراض .عبارت از غم وهم و فرح و فزع و خجلت است (غیاث…) شادی و لذت و خشم و اندوه و ترس و ایمنی و اندیشه و امید و آنچه بدان ماند(از ذخیره…) کیفیاتی که عارض نفس شود بتبع انفعالاتی که او راست و آن شش حالت است: غضب، فزع، فرح، غم، هَمّ، خجلت. شادی ها، غم ها، خشمها، و خشنودیها و مانند آنها. اعراض نفسانی، شادیی است و غم و خشم و لذت و ایمنی و ترس و خجلت و اندیشه کارهای درهم و علم های باریک و امیدی و نومیدی و هر یکی را اندر تن مردم اثریست ظاهر، فزون از اثر طعام و شراب و فزون از اثر خواب و بیداری و حرکت و سکون و غیر آن، از بهر آن که طعام و شراب و داروها که مردم خورند هیچ قوی تر و اثر کننده تر از زهر نیست. و بیشتر زهرها تا اندر تن مردم قرار نگیرد و حرارت او در اندرون، اثر نکند، مضرت و فعل او پدید نیاید. و اعراض نفسانی در حال، بی هیچ مهلتی، اثر کند.
نه بینی که اندیشه ای که بر خاطر کسی گذر کند و سخن ها و خبر خوش و ناخوش که بشنود، در حال، اثر آن بر رنگ و روی او پدید آید و حرکات و سکنات او دگرگون شود. پس معلوم شد که اعراض نفسانی را اثر، افزون تر از اثر دیگر سبب ها است. و اعراض نفسانی، بعضی تن مردم را گرم کند و اخلاط و ارواح را در حرکات آورد، چون خشم و شادی و لذت و امیدها و اندیشه کارهای مهم. و بعضی سرد کننده، چون ترس و غم و نومیدی، و گرم کردن خشم، قوی تر از گرم کردن شادی است و سرد کردن ترس، قوی تر از سرد کردن اندوه باشد، و خشم که به اندازه باشد، خون را و قوت روح را و حرارت غریزی را اندر تن بگستراند. و خشم، صفرا را عظیم بجنباند و رنگ روی را بگرداند و زرد کند، و محرور را زیان دارد، و مبرود و مرطوب را سود دارد.
و شادی به اندازه، روح را و حرارت غریزی را اندر تن بگستراند و رنگ روی را بر افروزد و فربه کند و بدین سبب است که بر تن مردم شاد کام اثر پیری کمتر آید. و هر گاه کاری شاد کننده پیش آید، لختی دل گشاده شود و طبع خواهد که بدان حال نزدیک باشد و ادراک را بیشتر کند. و اگر شادی از حد بیرون شود، دل تمام گشاده شود و روح و حرارت غریزی را از بهر استقبال و طلب تمامی آن حال خویش را بیرون افکند، دل همچنان گشاده بماند و غشی کند و باشد که بدین سبب به مفاجات هلاک شود. و اندوه و ترس، خون را و حرارت غریزی را به قعر باز گرداند از بهر آن که طبع خواهد که از آن حال دورتر باشد، و از بهر این است که رخساره غمگین زرد شود. و اگر اندوه و ترس از حد بگذرد، حرارت همه به اندرون دل باز گردد و دل فراهم آرد و حرارت اندر وی خبه شود و بمیرد به مفاجات. و مردن مفاجات به سبب اندوه و ترس کمتر از آن باشد، که به سبب شادی مفرط از بهر آن که حرکت روح، به سبب شادی به سوی بیرون است و سبب اندوه و ترس به سوی اندرون، و حرکت شادی ناگاه و به یکبار باشد، و حرکت اندوه آهسته تر باشد. و خجالت نیز خون و حرارت را بگستراند و لختی رطوبت فرو گذارد و تحلیل کند. و از بهر اینست که در حال، روی سرخ شود و عرق روان گردد و به آخر روی زرد گرداند از بهر آن که حرارت، لختی تحلیل پذیرد. و منفعت ایمنی و امیدواری هم چون منفعت شادی معتدل است، و مضرت ناامیدی همچون مضرت اندوه و خالی بودن از اندیشه، خاطر پراکنده کند و همه قوت ها را و حرارت غریزی را ضعیف کند و رنگ روی بگرداند وبیماری ها زیادت کند، چنان که مشغولی و اندیشه دردهای بیماری ها مشغولی دارد، تا کمتر دل در آن بندد و بدیشان سبکتر شود. و بدین سبب است که سفر کردن و شهرها و کارهای عجب دیدن از بیماری های “عسر” و از “وسوسه” عشق برهاند. و اندر علاج عشق، هیچ کاری سودمند تر از اندیشه کارهای مهم نیست و از خشم کسی که از روی لختی حشمت دارند، سودمند تر است. و هیچ چیز زیان کار تر از بیکاری و اندوهی نیست.