تلاش برای تضمین امنیت منتقدین
شهید آیتالله دکتر بهشتى با درک آنچه که مردم براى آن قیام کرده بودند، بزرگترین و چشم گیرترین مولفه انقلاب اسلامى ایران را دست یابى به آزادیهاى اجتماعى در جامعه مى داند:
این انقلاب غیر از اسلامى بودن و مکتبى بودن، ویژگى دیگرى داشته است که بیش از همه در دنیا مورد توجه واقع شده و آن این است: انقلابى است که با پیروزى اش، آزادیهاى اجتماعى را در جامعه به حدى توانسته تأمین و تحمیل کند که رژیمهایى که سالها از زمان استقرارشان مى گذرد، هنوز نتوانستهاند به ملتهایشان چنین آزادى ای دهند. دکتر بهشتى معتقد است: نفى آزادى، مساوى با مسخ شخصیت و انسانیت انسان است، زیرا وقتى آزادى نباشد، انتخاب معنا ندارد و وقتى انتخاب معنا نداشت، دیگر انسان نمى تواند خالق شخصیت و معمار سرنوشت خویش باشد. بنابراین در اندیشه بهشتى با انسانى سروکار داریم که آزادى، ذاتى و فطرى او بوده و سلب آزادى در واقع مسخ انسانیت و شخصیت اوست. چنین انسانى با آزادى، سرنوشت و راه و رسم خویش را مى یابد و در پى آن حرکت مى کند تا به مطلوب و مقصود خویش نایل آید. اگر آزادى از آدمى دریغ شود، چگونه مى توان انتظار داشت که به پیامبران ایمان بیاورد، در پى آنان روان شود و به هدایت برسد؟ این که پیامبران، مردم را به ایمان و توحید پاک و خالص فراخواندهاند، خود نشان دهنده این است که اولا، معتقد بودهاند انسان فطرتا آزاد است و آزاد به دنیا مى آید؛ ثانیا، دعوت به توحید و ایمان را باید آزادانه و آگاهانه و عاقلانه برگزینند و هیچ اجبارى در آن راه ندارد. دعوت پیامبران، سراسر آزادىخواهانه و آزادى طلبانه بوده و هیچ پیامبرى به اجبار، فرد و گروهى را به طرف دین سوق نداده است. انسان مختار و آزاد در اسلام، خود باید راه و رسم خویش را برگزیند. چنین انسانى در امر حکومت، که با جان، مال، دین، ایمان، ناموس و آبروى وى در ارتباط است، بى تفاوت نیست و باید در این امر پیشتاز و محرک باشد. بدین ترتیب این پرسش بنیادین مطرح مى شود که انسان در حکومت تا چه اندازه تأثیرگذار است و در حکومت دینى چه مقدار آزادیهاى وى محترم شمرده مى شود؟ به عبارتى، حق و حقوق وى تا کجاست و رابطه حاکم با مردم چگونه است؟ به هر روى با توجه به عامل مهم انسان، یعنى آزادى و حق انتخاب، در ابتدا باید دید که آزادى در نگاه بهشتى چه معنا و مفهومى مى یابد. پس از آن به این بحث پرداخت که سازوکارهاى آزادى سیاسى در آرا و اندیشههاى ایشان چیست؟
معناى آزادى
در نزد اندیشمندان برداشت واحدى از آزادى وجود ندارد. بهشتى با این اعتقاد که متفکران در طول تاریخ، آزادى را به گونههاى مختلفى تعریف کردهاند، این عامل را ناشى از آن مى داند که این مفهوم نیز همچون مفاهیم عمیق و پربار دیگر، متأثر از زمان و پیشرفت زمان است و در هر زمان، متناسب با شرایط اجتماعى و فرهنگى و نیازها و حساسیتهاى موجود در جامعه و فرهنگ حاکم بر زمان، معناى خاصى دارد. در هر حال، شرایط اجتماعى و ضرورتهاى زمانى و افکار و اعتقادات حاکم بر جامعه ازجمله عناصر اختلاف برداشت از آزادى است. با توجه به این گوناگونى برداشت از آزادى، باید نخست به این بحث پرداخت که معناى آن چیست، چرا که اساسا نقطه اشتراکى در بحث از چیستى آزادى وجود ندارد تا در پى آن، به تحلیل و بررسى این نقطه مشترک پرداخت. آزادى در اندیشه دکتر بهشتى، یعنى تسلط انسان بر ساختن خویش و ساختن محیط خویش. امتیاز انسان بر همه موجودات دیگر عالم طبیعت این است که مى تواند بر طبیعت مسلط باشد و شرایط طبیعى را بر وفق خواسته و نیاز خود دگرگون کند یا در برابر هجوم عوامل نامساعد طبیعى، سد و مانع به وجود آورد. در این معنا، آزادى ربطى وثیق با خلاقیت مى یابد، چرا که خلاقیت فنى و صنعتى و چاره اندیشى هاى پیشرفته انسان در رویارویى با شرایط طبیعى، میدان گسترده اى براى آزادى به وجود آورده است. در پرتو چنین سلطه اى است که انسان مى تواند حاکم بر خود، محیط طبیعى، جامعه و نظام سیاسى شود و بر همه، تأثیر اساسى بگذارد: «انسان موجودى است آزاد، خودساز و محیط ساز؛ آزاد از جبر طبیعت و آزاد از جبر جامعه و تاریخ»
دکتر بهشتى ضمن تعریف آزادى به تسلط انسان بر ساختن خویش و ساختن محیط خویش، در واقع دو معناى متمایز آزادى را یادآور مى شود که البته وابستگى تام و تمامى با یکدیگر دارند؛ این دو معناى متمایز از آزادى عبارتند از: آزادى به معناى یک نیاز عمیق و اصیل درونى که هر فردى به طور طبیعى خواهان آن است و از عدمش رنج مى برد و دیگرى، آزادى به معناى یک واقعیت اجتماعى.
بهشتى دو معناى متفاوت آزادى یعنى معناى فردى و معناى اجتماعى را از هم تفکیک مى کند. معناى فردى آزادى خواستى است ذاتى و درونى و به شخص انسان مربوط مى شود و معناى اجتماعى آن، واقعیتى است اجتماعى که به نوع روابط اجتماعى مربوط مى شود. در نگاه دکتر بهشتى، آزادى به معناى فردى آن، آزادى از قید و بند است و انسان هنگامى این قید و بند را احساس مى کند که بدان آگاهى و نیز حساسیت داشته باشد. تا آگاهى و شناخت از پدیده اى حادث نشود، نمى توان با آن برخورد منطقى و عاقلانه اى داشت. در صورتى که قید و بندها به خوبى شناسایى نشوند، انسان نمى تواند براى رهایى و آزادى از آنها اقدامى کند؛ بنابراین نخستین عامل و مهم ترین عامل براى رسیدن به آزادى، آگاهى و شناخت است.
بهشتى درباره آزادى به مفهوم فردى معتقد است: این آزادى، تنها به معناى رهایى از بندهاى برونى نیست، به معناى آزادى از بندهاى درونى هم هست. قدرت مادى مى تواند بشر را از بندهاى برونى رهایى بخشد؛ اما این قدرت نمى تواند آزادى را به ارمغان آورد، زیرا آزادى تنها وقتى معنا پیدا مى کند که تمامى بندها، که بخش مهمى از آنها بندهاى درونى است، از میان برداشته شود و این تنها وقتى صورت مى پذیرد که انسان در کنار قدرت مادى، قدرت معنوى لازم را در جهت آزاد ساختن خویشتن از تمامى بندهاى درونى داشته باشد. بنابراین آزادى هم جلوه اى درونى مى یابد و هم جلوه اى برونى، آزادى درونى نجات از همه قید و بندهاى هوا و هوس است و در واقع، آزادى از تمامى تعلقات درونى است و آزادى بیرونى، رهایى از همه زنجیرها و موانعى است که مستبدان بر سر راه انسان گذاشتهاند و آدمى را اسیر و مجبور خواستههاى خود کرده اند. اما ضرورت و مشروعیت اجتماعى آزادى که به نوع روابط اجتماعى مربوط مى شود ناشى از این است که این مسإله یک خواست درونى جدى و اصیل است و انسان تنها موقعى مى تواند به این نیاز درونى اش پاسخ گوید که در جامعه اى آزاد زندگى کند، یعنى در جامعه اى زندگى کند که آزادى در آن به عنوان یک واقعیت اجتماعى وجود داشته باشد.
تقدس دفاع از آزادی
آیتالله بهشتى ارج و تقدس دفاع از آزادى اجتماعى را نیز به این دلیل مى داند که آزادى، از یک خواسته و نیاز درونى ناشى مى شود و به همین دلیل کسى که از این نوع آزادى دفاع مى کند، در حقیقت از انسان و شرافت انسانى دفاع مى کند. در واقع دفاع از آزادى جامعه، دفاع از انسان و دفاع از کلیه خواستها و نیازهاى اصیل انسانى است. آزادى در جامعه اى وجود دارد که به صورت یک واقعیت درآمده باشد یعنى از متن روابط اجتماعى حاکم بیرون آمده باشد. اگر آزادى از بطن جامعه سر بر نیاورده و پایگاه اجتماعى نداشته باشد، چیزى جز آزادى کاذب نیست. آزادى به عنوان یک واقعیت اجتماعى، همچون دیگر واقعیتهاى اجتماعى، چیز انتزاعى و مجزایى نیست تا بتوان بدان دست یافت، بلکه از متن جامعه سر برمىآورد و باید[ آن را] فعلیت بخشید و تحقق داد. در اندیشه بهشتى، آزادى را نمى توان بر یک جامعه تحمیل کرد و به اجبار آنان را به آزادى رساند، بلکه این جامعه باید به اندازه اى رشد یافته باشد که خود بتواند آزادى خود را تإمین و تضمین کند؛ باید براى جامعه شرایطى فراهم کرد که خود بتواند آزادى را تحقق بخشد و در چارچوب ظرفیت و تحمل خود به سمت آزادى رهنمون شود تا آزادى در جامعه نهادینه شود.
نیروهاى جدیدى که در راستاى آزادى جامعه تلاش مى کنند، رشد کرده و تبدیل به نهاد شوند و نیروهاى قدیمى که میراث دوران استبدادند، تضعیف و نابود شوند، تا زمانى بعد، شرایط مناسبى فرآهم شود که آزادى به گونه اى فعلیت یابد.
جان کلام اینکه آزادى دو معناى متفاوت از یکدیگر دارد: یکم، آزادى یک نیاز عمیق و اصیل درونى است که در هر فردى مى توان یافت؛ دوم، آزادى واقعیتى اجتماعى است که مى باید شرایط و امکان اعمال و برخوردارى مردم از آن به طور طبیعى و تدریجى فراهم شود. آزادى فردى که به معناى گسستن قید و بندها و رها شدن از آنهاست، گاهى جنبه درونى مى یابد، یعنى آزادى از تعلقات و خواستههاى درونى و دل کندن از هرچه تعلق و وابستگى است و گاهى جنبه برونى مى یابد که منظور، آزادى از استبداد و ظلم و ستم است. معناى دوم آزادى فردى، کاملا جنبه جمعى و عمومى دارد که نقش حکومت و دخالت دولت در آن برجسته است. معنایى از آزادى که در این پژوهش مورد توجه است، آزادى در رابطه با دولت و قدرت و حاکمیت سیاسى است. هر مقدار که مردم در حاکمیت سیاسى بیشتر تإثیر گذار باشند، جامعه از آزادى بیشتر و برترى برخوردار است و حکومت نیز مطابق خواست و میل آنها حرکت مى کند؛ اما اگر مردم در برپایى، تداوم و ثبات نظام سیاسى نقشى نداشته باشند، حاکمیت خودبه خود با بحران مشروعیت رو به رو شده و طبیعتا با استبداد و سرکوب مخالفان به حیات خود ادامه مى دهد. در این میان، آنچه مطلوب نظام سیاسى اسلامى است، مشى متعادل و متوازن است؛ از سویى؛ از خودگامگى دورى کرده و از سوى دیگر، دامنه خواستههاى افراد و گروهها را به صورت معقول و مطلوب پاسخ گوید.
دکتر بهشتى، درباره بهترین نوع رهبرى معتقد است: فرد یا گروه یعنى آنهایى که در رأس مخروط جامعه قرار دارند، بازگو کننده شعار و آرمان خود مردم باشند، یعنى همان چیزى که امام خمینى در این انقلاب مکرر رویش تکیه کردند و همان چیزى که رمز پیروزى انقلاب است.
به اعتقاد بهشتى، در جامعه اسلامى نمىتوان حتى رهبرى را بر مردم تحمیل کرد، بلکه مردم رهبرى نظام اسلامى را آگاهانه و آزادانه برمى گزینند. مصداق این دیدگاه را مى توان در انقلاب اسلامى دید که مردم رهبرى خود را آگاهانه و آزادانه انتخاب کردند و در شکل گیرى و استمرار آن نقش موثر ایفا کردند. آیتالله بهشتى که خود عضو شوراى انقلاب بود، درباره رابطه این شورا با مردم و رابطه مردم با حکومت مى گوید: بین ملت و شوراى انقلاب، یک رابطه متقابل وجود دارد و من اصلا یک رابطه یک طرفه را نمى پسندم و مى گویم در هر جامعه اى که رهبرى، رابطه یک طرفه دارد، جامعه به رشد واقعى خودش نرسیده و بسیار عالى است که ما امامت عمومى را هم داشته باشیم، یعنى کل ملت هم در امامت سهیم است. به هر روى در اندیشه سیاسى بهشتى، انسان سازنده خود و محیط پیرامون خویش است. انسان مى باید آزادانه تصمیم بگیرد و انتخاب کند و همواره رو به جلو حرکت نماید. در این دیدگاه، رابطه مردم با حکومت، رابطه اى متقابل و احترامآمیز است. مردم هم در پیدایش، هم در تداوم و استمرار و هم در ثبات و هدایت حکومت نقش اساسى دارند. رهبرى نظام سیاسى به دست مردم برگزیده مى شود و همه کارگزاران و مدیران نظام نیز باید مورد رضایت مردم باشند. پشتیانى و حمایت مردم از نظام در صورتى میسر است که آنان احساس کنند در حکومت نقش دارند و مطمئن باشند که آرا و دیدگاههایشان در نزد حاکمان محترم شمرده شده و تأثیر عملى بر حکومت به جاى مى گذارد. کارایى و تداوم و نیز استمرار حکومت زمانى امکان مى یابد که مورد حمایت مردم باشد.
در اندیشه بهشتى، رابطه مردم با حکومت، دوطرفه و متقابل است. مردم مى توانند نوع حکومت و سرنوشت سیاسى خویش را رقم بزنند و با آزادى تمام رأى داده و در حکومت تأثیرگذار باشند.
وى دانشگاه را از مراکز مهم انتقادگر نامیده و مسئولان را موظف به حضور در آن و پاسخ گویى به انتقادات مى داند: دانشگاه باید جاى آزادى باشد براى این که اینها بتوانند از مسئولان انتقاد کنند و دانشگاه هم باید سعى کند که مسئولان را به آنجا دعوت کند تا این انتقادها با توضیح مسئولان همراه باشد و چه خود اینها و چه انتقاد کنندگان بتوانند به یک جمع بندى ساده برسند. انتقاد باعث رشد و حرکت جامعه به سمت مطلوب شده و هیچ فرد، جامعه و حکومتى بى نیاز از نقادى و نظارت نیست. گشودن باب انتقاد در واقع، گشودن راه رشد و بروز و ظهور استعدادهاى نهفته در درون یک ملت است. بهشتى با درک این مطلب مى گوید: مگر مى شود در جامعه اسلامى بگوییم کسى انتقاد نکند؟… مطبوعات و سخنرانى ها و انتقادها باید سازنده و خیرخواهانه باشد، نه این که اختلاف افکنانه باشد. در سخنان بهشتى موارد فراوانى یافت مى شود که وى میان انتقاد دلسوزانه و خیرخواهانه و انتقاد مغرضانه و تفرقه افکنانه جدایى افکنده است و معتقد است انتقاد سازنده و دلسوزانه از مسئولان در تمام سطوح آزاد است، اما با رعایت دو شرط: 1- اظهار نظر و مطلبى که درباره آنها مى کنند، راست باشد. دروغ پردازى و شایعه سازى پیرامون آنها نکند، تهمت نزند، برچسبهاى باطل نزند و راست بگوید. 2 ـ با زبان و بیان دلسوزانه و بى غرضانه بگوید، نه با زبان و بیان و عبارتهاى مغرضانه و کینه توزانه. شما درباره هر مسئولى در هر موقعیتى که باشید، آنچه را که مى دانید، مى توانید بگوئید. دکتر بهشتى نه تنها از انتقاد در جامعه اسلامى نمى هراسید و از آن دفاع مى کرد، بلکه همواره در سخنان خویش در پى تأمین و تضمین امنیت انتقادکنندگان بود.
دکتر شریف لکزایی