جندی شاپور: شهر طب و طبابت – بخش اول
جندی شاپور: شهر طب و طبابت – بخش اول
جندی شاپور: شهر طب و طبابت
مهمترین واقعه دوره ساسانیان در علم طب بنای شهر جندیشاپور بوده است. در سال 241 میلادی، والریانوس Valeriano 1 در صدد حمله به ایران بر آمد و گبدوکیه2 را تصرف کرد. ناگریز، ایرانیان عقب نشینی کردند. در این زمان، بیماری طاعون در لشکریان روم افتاد که باعث به درازا کشیدن جنگ شد.
سپس، سپاهیان ایران در فرصت مناسب به سوریه تاختند و شهر انطاکیه را غارت کردند و الریانوس و افراد زیادی از مردم این شهر را اسیر کردند (سال260 یا 259 میلادی) که برای کار بر روی سد شادروان و نیز برای ساخت شهری در ایران گماشته شدند.
این شهر، به امرشاپور اول، “جندشاپور” یا “جندیشاپور” یا “جندیسابور” یا “گندیشاپور” نام گذارده شد3 که به دست اسرای رومی و یونانی ساخته شد که در میان آنان به غیر از والریانوس، عده ای معمار و مهندس و طبیب نیز بودند. در وجه تسمیه این شهر گفته اند: اصل آن “به از اندیو شاپور” (Veh-az-Aadev-i-shapur) است که باین معناست: شاپور بهتر از اندیو (انطاکیه) است. مانند این کلمه در سلسله ساسانی نیز دیده می شود، مثل شهری که خسرو اول(انوشیروان) ساخته و به نام ” وه از اندیو خسرو” (Veh-az-Aadev-i-Khosraw) معروف بوده است وامثال آن ها.
جمال الدین قفطی4 صاحب تاریخ الحکماء درباره جندیشاپور می نویسد:
در تاریخ ساسانیان آمده است که این شهر قریه ای بود که مُلک مردی به نام جندا بود و پس از آنکه شاپور این محل را برای بنای شهر انتخاب کرد دستور داد تا پول و مال فراوان به صاحبش بدهند، اما مالک ده آن را قبول نکرد و گفت شخصاً آن را خواهد ساخت، به این شرط که شاپور در ساختن شهر شرکت نکند. شاپور نیز پذیرفت. مردم قریه نیزگفتند: این شهر را به نام “جندا و شاپور” می سازیم بدین جهت آن را جندیشاپور گفتند.
در کتاب مجمع التواریخ و القصص، در باب گندیشاپور آمده که این شهر از بناهای شاپور است. نیز متذکر گردیده که:
“به از اندیو شاپور” بدین معنی است که شاپور بهتر از اندیو(نام انطاکیه که زبان پهلوی) است و آن را شاپور مانند صفحه شطرنج نهاد: هشت راه در هشت راه. و در آن زمان شطرنج نبود، اما شکل شهر مانند شطرنج بود. اکنون خراب است و دهی بر جای مانده است.
همچنین درباره جندیشاپور گفته اند که بعدها این شهر یکی از مراکز مهم سپاهیان عرب گشت؛ مانند جندالکوفه و جندالبصره.
بعضی دیگر گفته اند که مقصود از جندیشاپور شهرستان شاپور می باشد و عده ای معتقدند که واژه “جند” معرب “گند” است.
قفطی در کتاب خود می نویسد:
مردم جندیشاپور در فن طبابت بسیار حاذق بودند. از عصر ساسانیان، این علم در آن سرزمین جایگاه مهمی داشته و ایجاد شهر را به شاپور فرزند اردشیر نسبت می دهند. وی پس از فتح انطاکیه و غلبه بر امپراطور روم، دختر قیصر را خواست. این درخواست مورد قبول قیصر روم واقع شد. در این زمان، شاپور تصمیم گرفت برای دختر قیصر شهری مانند قسطنطنیه (Constantantinople) بسازد به نام جندیشاپور.
وقتی دختر قیصر بدان جا رفت، عده ای از اصناف مختلف که از اهالی شهر وی بودند همراه دختر قیصر گشتند. در این جمع چند طبیب نیز حضور داشتند که بعدها به تعلیم طب پرداختند.5
برخی نیز گفته اند: جندیشاپور از ساخته های شاپور دوم است، ولی به نظر نمی رسد این نظر صحیح باشد. صحیح آن است که این پادشاه در رونق و تکمیل جندیشاپور خدماتی انجام داده است.
به هر حال، این مختصری بود از تاریخ و وجه تسمیه جندیشاپور.
رونق جندیشاپور
پس از ساخته شدن شهر، بعضی از قسمتهای مختلف کشور را به ناچار بدان جا کوچ دادند و اسرای یونانی و رومی نیز در آنجا مستقر گردیدند که در میان آنها، افراد هنرمند و صاحب صنعت نیز حضور داشتند.
پس از شاپور اول، شاپور دوم این شهر را محل اقامت خود قرار داد و از آن پس اقامتگاه سلطنتی شد.
بعدها، بر اثر اختلافی که میان امپراطوران روم و نسطوریها پیش آمد، بسیاری از دانشمندان رومی به ایران پناهنده گشتند و جمعی از آنان به اینشهر روی آوردند.6 از طرف دیگر، شاپور دوم و انوشیروان تلاش گسترده ای کردند تا این شهر به مرکز علم در جهان آن روزگار تبدیل شود. بر اثر سعی شاپور دوم، جندیشاپور یکی از مراکز مهم نساجی و عطرسازی گردید و از این رو، پادشاهان ساسانی نفوذ و قدرت خود را در این شهر به نمایش می گداشتند.7 باید یادآوری کرد جندیشاپور همان شهری است که مانی8 را در آن پوست کندند و پوستش را باکاه آکندند و آن را به دروازه شهر آویختند. از این رو، این دروازه به “دروازه مانی” معروف بود.
فتح جندیشاپور به دست اعراب
نکته دیگری که دانستن آن ضروری است آن است که گرچه طی جنگ عربها با ایرانیان خسارات زیادی به کشور ما وارد شد، اما جندیشاپور از ویرانی جنگ در امان ماند. از برکت این مرکزِ بزرگِ علمی، قسمتهایی از جنوب کشور نیز از ویرانی و خرابی مصون ماندند.
در هنگام جنگ، شهراز سوی زرین عبدالله محاصره گشت، ولی چون او قادر به فتح شهر نبود، ابوسیره، فاتح شوش، نیز به مدد وی رفت، ولی شدت محاصره هم سودی نبخشید.
ناگهان، روزی مردم شهر دروازه را باز کرده گله ها را به طور عادی خارج و بازار را باز کردند و کشاورزان و باغبانان در اطراف شهر متفرق شدند، مثل اینکه جنگی واقع نشده است. مسلمین از این وضع متعجب شدند و دلیل کارشان را پرسیدند. اهالی شهر گفتند:
شما به ما امان دادید!
مسلمین بیشتر تعجب کردند و منکر امان نامه شدند. اهالی جندیشاپور تیری آورده به آنها ارائه کردند. بر آن تیر، امان نامه ای از سوری مسلمین به مردم شهر پیچانده شده بود.
چون تحقیق کردند، معلوم شد که یکی از اسرای ایرانی – که برده و بنده بوده – از میان مسلمین آن امان زا نوشته و خوسرانه به داخل شهر انداخته است. مردم نیزآن را وسیلۀ نجات خود دانسته به اطمینان آن تیر دروازه را گشوده و به کار خود مشغول شده بودند. چون از غلام علت را پرسیدند گفت:
من خواستم دلسوزی کرده باشم تا خونی ریخته نشود، زیرا آنها قوم من هستند.
امیر گفت:
این امان از طرف یک بنده داده شده که نه از طرف مسلمین.
مردم گفتند:
ما نمی توانستیم بنده را از خواجه تشخیص دهیم.
پس از مشورت، عموم مسلمین گفتند:
در اسلام، میان بنده و خواجه تفاوتی نیست؛ همچنان که میان امیر و سرباز تفاوتی نیست. هر که این امان را داده امیر را به اجرای آن ملزم کرده است.9
حمله اسکندر مقدونی به ایران و تلاقی دو تمدن بزرگ آن روز، یعنی؛ ایران و یونان، به مبادلات فرهنگی نیز انجامید. در جنگهای ایران و روم در دورههای متفاوت تاریخی نیز، همین اثر قاعدتاً بر جای مانده است. روابط ایران با هند هم به اقتباس معارف از یک دیگر منج ر شد. اردشیر بابکان دستور داده بود تا کتابهای یونانی و هندی را به پارسی ترجمه کنند، چنین اقداماتی در انگیزه و راهاندازی بعدی یک مؤسسه بزرگ علمی، نظیر دانشگاه گندی شاپور، اثری بسزا داشت. به طوری که نوعی علاقه در شاهان، وزیران و بزرگان بعدی ایجاد کرد که از اقدامات گذشته پیروی نمایند. شهرت پادشاهان ساسانی به حمایت از دانشمندان باعث شد که دانشمندان رانده شده از قسطنطنیه و مسیحیان نسطوری، به ایران روی آورند.
البته قبل از تأسیس گندی شاپور، در دوره هخامنشی مدارس عالی مهمی در شهرهای بورسیپا – میلت و ارخویی، به خصوص در علم طب، وجود داشته است. به طریق اولی، وقتی به همت هخامنشیان در شهرهای ملل تابعه چنین مراکزی وجود داشته است، شهرهای مهمی، چون بلخ، آذربایگان و ری نیز میبایست از چنین مراکز علمی بهرهمند باشند؛ مثلاً حوزه علمی ریواردشیر به ریاست معانابیت اردشیری، معروف به معانا ایرانی، در فلسفه طب و نجوم، یکی از این مراکز عالی آموزش بوده است. هم چنین باید به کلیساهای نسطوری، واقع در حوالی مداین و جنوب ایران که محل تدریس منطق، فلسفه و نجوم بوده است، اشاره کرد. دانشگاه فراموش شده جندی شاپور، نقش بسیار مهم و ارزندهای در ایران پیش از اسلام، به ویژه در دوران ساسانیان، ایفا کرده است. مدارک فراوانی درخشش بزرگ آن مرکز پیشرفته عصر ساسانی در زمینههای علمی، فلسفی، نجوم و طب را گواهی میدهد. آنگاه که مسلمانان به ایران آمدند برای دورهای نسبتاً طولانی، فعالیت آن مرکز علمی دچار رکود شد. پس از به قدرت رسیدن عباسیان، رونق گرفتن دوباره تیسفون (مداین) و انتخاب بغداد به پایتختی اسلام، جندی شاپور در سایه توجه وزیران ایرانی عصر اول عباسی، اهمیت پیدا کرد. از آن دوران تا ن یمه قرن سوم هجری، خاندانهای بزرگ در کنار دانشمندان ایرانی، آن مرکز علمی را اداره نمودند و علم طب به ویژه، پس از توجه مسلمانان به آن، در دانشگاه جندی شاپور رونقی جدید یافت. از این رو، در دورههای طولانی آن مرکز، به عنوان یکی از مراکز مهم علمی به یاد ماند ه از عصر ساسانی، به شمار میآمد و جز مرکز علمی اسکندریه، رقیبی برای خود نمیشناخت.
اردشیر بابکان پس از نزدیک به 16 سال سلطنت مطلق، فرمانروایی را به پسر خود شاپور یکم واگذار کرد و شاپور در سال 242 م. پس از تاج گذاری در تیسفون، دنباله رو برنامه های پدر خود شد.
گندی شاپور در حوالی شوش و دزفول و شوشتر کنونی قرار داشته است که بعد از اشاعه مذهب نسطوری، محل تجمع علمای مسیحی نیز گردید. به احتمال قوی، اردشیر بابکان آن را به نام پسرش بنا نهاد و فرزندش آن را تکمیل نمود و در روزگار انوشیروان، شهرت جهانی یافت. پس از 14 سال از سلطنت او، ناگهان در ارمنستان، به تحریک رومی ها شورشی برپا شد، ولی شاپور آن را فرو نشاند و پس از آن با ارتش منظم خود به انطاکیه وارد شد و در نزدیکی شهر ادسا (رها یا الرها) در بینالنهرین لژیون 70 هزار نفری رومیان را شکست سختی داد و امپراتور والریانوس را در سال 260 م. اسیر کرد و او و همه لژیونرهای رومی را به سرزمین خوزستان و پارس منتقل کرد. در این زمان والریانوس 70 ساله بود.
شاپور پس از پیروزی بزرگ به انعقاد صلح با رومیان پرداخت و آن گاه دختر اورلیانوس را به همسری گرفت و او را به خوزستان آورد و برای او شهری شبیه انطاکیه ولی بهتر از آن در جنوب غربی ایران طرح ریزی و بنا کرد.
ضمنا مهندسان و معماران ایرانی برای بنای جدید این شهر از کارگران رومی استفاده کرده و چون آنها مزد خوبی دریافت می کردند و از رفتار سرپرستان ایرانی خشنود بودند، به کشور خود بازنگشتند و زندگی و کار در ایران را ترجیح دادند.
دیری نگذشت که شهری زیبا و بهتر از انطاکیه ساخته شد و آن را گندی شاپور نام نهادند.
آن گاه شاپور یکم توسط معماران ایرانی و به دست اسیران و کارگران مزدبگیر رومی به آبادانی شهرهای مجاور پرداخت و ساختمانها و حتی اقامتگاه زمستانی خود را نیز بنا نهاد.
«اردشیر خدادادیان» کارشناس تاریخ باستان و استاد تاریخ دانشگاه شهید بهشتی در این مورد اعتقاد دارد: «شهر شاپور خوره که در عصر شاپور یکم پسر و جانشین اردشیر بابکان در مسیر شاهراه فیروزآباد به شوش بنا شده، بیشاپور نیز نام داشته و سبک معماری آن چهار گوش و مربعی است. این بنا به احتمال زیاد پس از پیروزی شاپور بر والرین قیصر روم ساخته شده است. از بیشاپور دو شاهراه بزرگ در عهد باستان منشعب می شده که این نشانه تا کنون حفظ شده. این دو شاهراه به جای مانده که در طول تاریخ آسیبهای بیکرانی نیز دیده به صورت یک زاویه قائمه به هم میرسند، در این نمونه نشانه های تاثیرگذاری هنر شهرسازی غربی بر هنر ساسانی به خوبی نمایان است. این گمان که اسیران جنگی رومی در ساختن شهر بیشاپور و راههای پیرامون آن نقش اساسی داشتهاند به واقعیت بسیار نزدیک است. شاپور یکم متناسب با توان و تخصص اسیران در ساختن سد شوشتر یا سد قیصر در خوزستان از آنها استفاده میکرد، چنانکه بزانوش (بازانس) مهندس سد سازی رومی که در شمار این اسیران بود در ساختن سد شوشتر یا سد قیصر در خوزستان به کار گرفته شد.»
شاپور یکم ساسانی به اسیران و لژیونرها و کارگران رومی، نه فقط آزادی کار و داد و ستد داد، بلکه آنها را در انجام آداب و رسوم و مراسم مذهبی کاملا آزاد گذاشت و حتی آنها به ساختن کلیسا در اردوگاه خود پرداختند. همچنین شاپور با بینش خود به رشد دانش فلسفه و پزشکی در غرب آگاه بود، به همین دلیل از وجود چندین دانشمند به ویژه از پزشکان همراه لژیونرها استفاده کرد و ارتباط علمی بین موبدان دانشمند و پزشکان ایرانی با آنها را فراهم کرد تا به رشد دانش کمک کند.
به علاوه چند پزشک و دانشمند یونانی و سریانی و یهودی را از بیزانس به گندی شاپور فرا خواند و چند حوزه فلسفه و پزشکی دایر کرد. ضمنا از موبدان سراسر ایران دعوت رسمی به عمل آورد تا به گندی شاپور آیند و در جنبش فرهنگی علمی موجود شرکت کنند، به همین دلیل دهها موبد دانشمند و دهها آموزگار از خراسان و پارس به گندی شاپور رسیدند و در یک هم زیستی فرهنگی با دانشمندان غیرایرانی همگام شده و همگی با هم به یک جنبش بزرگ علمی دست زدند.
شاپور یکم با بهره برداری از دانشهای موبدان به ویژه در دانش پزشکی، از دانشمندان سریانی و یونانی و مصری و یهودی، از چند دانشمند چینی و هندی نیز بهره مند شد. حتی از متصرفات خود در سرزمینهای سند، سه پزشک و گیاه شناس هندی را به گندی شاپور آورد تا با پزشکان ایرانی همکاری کرده و این بخش را در حوزه های پزشکی دانشگاه گندی شاپور رونق دهند.
بنابراین میتوان گفت که شاپور یکم شهر گندی شاپور را به یکی از مراکز علمی و فرهنگی مهم تبدیل کرد و در واقع سرآغاز سازمانهای فرهنگی گندی شاپور از زمان شاپور یکم آغاز شد و در سالهای بعدی و در زمان شاهان دیگر ساسانی به رونق این شهر و مراکز علمی آن افزوده شد.
1.قیصرروم که در مدت هفت سال اسارت خود در ایران سد شادروان را ساخت.
2.گبدوکیه: کهکیلویه امروز است.
3.این شهر در خوزستان کنونی و در نزدیکی شوش(بین دزفول و شوشتر) قرار دارد.
4.علی بن یوسف بن ابراهیم شیبانی ملقب به جمال الدین و کنیه وی ابوالحسن بود و در تاریخ 646-564 ق می زیست. او از مردم صعید علیای مصر بود. وی در حلب اقامت داشت و در روزگار ملک ظاهر عهده دار قضاوت آن شهر بود و او را وزیر اکرم می خواندند. او به جمع آوری کتاب علاقه فراوانی داشت. قیمت کتابخانه او بر پنجاه هزار دینار می رسید و دارای تألیفات زیادی است که مهمترین آنها کتاب اخبار العلماء است و از این کتاب در همین نوشتار بهره برداری شده است.
5.تاریخ الحکمای قفطی، چاپ مصر، 1326ق.
6.نسطوریها: پیروان فرقه نسطور. نسطور کشیشی از اهالی سوریه و اسقف شهر قسطنطنیه بود. اعتقاد او به اینکه در میسح دو شخصیت و دو طبیعت هست باعث تبعیدش به صحرای لیبی شد و در آنجا مُرد.
7.تاریخ طب در ایران از ظهور اسلام تاحمله مغول، ص48-50.
8.مانی: نام نقاشی بود که در زمان اردشیر و شاپور و هرمز و بهرام می زیست و ادعای پیامبری می کرد. او به دست بهرام کشته شد، بعد از آنکه گفتگوهای بسیاری بین آن دو صورت گرفت. وی را بر سر دروازه شهر جندیشاپور دار زدند. وی از اهالی ابل بود و همراه خویش کتابی آورد که درآن نقشهای عجیب و غریبی کشیده بود. دین وی ترکیبی از دین مسیحی و زرتشتی بود.
9.تاریخ طب در ایران از ظهور اسلام تا حمله مغول، ص96 و 97؛ تاریخ ایران بعد از اسلام، ترجمه: عباس خلیلی.
برگرفته از حکایات اهل نظر، اسماعیل ناظم، ص37.