جندی شاپور: شهر طب و طبابت – بخش دوم
جندی شاپور: شهر طب و طبابت – بخش دوم
نام و نشان جندی شاپور:
واژه گندی شاپور زیباست و شاید بتوان گفت که ازابتکارات ایرانیان است. در حالی که یونانیان می نویسند که پزشکان یونانی این نام را برگزیدهاند. واژه گندی شاپور در پهلوی و فرس میانه به معنی سپاه و یا پاسگاه سپاهیان است. در تاریخچه شهر گندی شاپور، آمده که این شهر پیش از ساسانیان، در بین سالهای 170 _ 141 میلادی در مکان کنونی (روستای شاه آباد) و سر راه شوشتر به دزفول، در سرزمین خوزستان به وجود آمده است و آن یکی از پاسگاههای ارتش یا یک مقر سپاهی بوده است. نام شهر گندی شاپور برای نخستین بار در ادبیات پهلوی شهر «وهاندو شاپوهر» آمده است که معرب فارسی واژه گندی، همان جندی است و روی هم رفته در ادبیات اسلامی شهر جندی شاپور و یا جندی سابور ذکر شده است و گاهی در مآخذ اسلامی این شهر را اردوگاه شاپور گفته اند که به اردوگاه جندی سابور و یا تعبیر به زندان جندی سابور کردهاند.
گاهی نیز به نامهای دیگری چون «وندو شاور» به معنای «بهتر از انطاکیه شاپور» یا شهر تسخیر شده شاپور و زمانی آن را شهر شاپور یافته یا شاپور ساخته نام بردهاند. برابر چندین گزارش جندی یا جندا (معرب گندی یا گندا) است و آن نام فردی بود که نخستین بار شاپور برای توسعه در آن منطقه با او برخورد داشته و احتمالا یا مالک و یا کشتکار بیشه خود در آن جا و یا حداقل سازنده بخشی از آن شهر بوده است که پس از پیشنهاد شاپور برای گسترش آن و توافق دو طرف، شهری تازهبنیاد، بنا گردیده و نام هر دو نفر، یکی گندی یا جندی و دیگری شاپور روی آن نهادهاند و روی هم رفته به نام شهر گندی شاپور در تاریخ به جا مانده است.
تازیان (عربها) واژه گندی را جندی تلفظ کردهاند و آن را جزو محدوده سوقالاهواز میدانستهاند. تمامی مورخان اسلامی نیز شهر را جندی شاپور و دانشگاه آن را جندی شاپور خواندهاند. اصولا واژه گند در ادبیات پهلوی بارها آمده و آن سپاه و یا لشگر و یا ارتش بوده است. بنابراین واژه گندی شاپور را میتوان به لشگرگاه شاپور نیز تعبیر کرد.
گیرشمن در کتاب خود دقیقا آن مکان را یکی از پاسگاههای شاپور یکم ساسانی میداند. جغرافی دان مسلمانی در سده دوم هجری به نام ابن فقیه همدانی در سال 290 هجری در کتاب اخبارالبلدان، شهر جندی شاپور را بیلآباد مینویسد و ضمن آن داستانی را نقل میکند که روزی شاپور از آن منطقه عبور میکرد، آن جا بیشهای بود که مردی به نام بیل کشت و کار داشت. شاپور به او گفت خوب است این جا را شهری بسازیم بیل پاسخ داد اگر از من علم و نویسندگی برآید، این جا نیز شهری شود! شاپور گفت به خدا سوگند که این جا را شهری سازم و تو را متصدی مخارج آن کنم. سپس دستور داد بیل را خواندن و نوشتن آموختند و پس از آن او را مامور ساختن شهر کرد و نام آن جا را «بیلآباد» گذاشت.
یاقوت حموی در رساله خود معجمالبلدان نام شهر گندی شاپور را شهر «بیل» و در برخی از برگهای آن شهر «نیل» ضبط کرده است. این مورخ چنین می گوید که نیلاب همان جندی شاپور است که در قدیم آن را بیلاط میگفتند. علاوه بر نامهای بالا در شماری از مآخذ خارجی به ویژه دانشمندان نستوری و سریانی شهر گندی شاپور را بیتلاباط یا لاپاط آوردهاند و آن را به یکی از دیرهای ویران شده آن زمان تعبیر کردهاند.شهر جندی شاپور کجا بود و چگونه موجودیت یافت؟
برابر چندین ماخذ این شهر به وسیله مهندسان ایرانی و طراحان یونانی و به دست شماری از لژیونرهای رومی که مزد میگرفتند ساخته شد. طرح شهر روی اصول معماری یونانی به ویژه سبک معماری «هیپوداموس» بوده است. این طرح سبک ویژهای است که از سده 5 پیش از میلاد در شهرهای روم و یونان اجرا میشده است که در شهر گندی شاپور نیز پیاده شده و آن عبارت است از طرح مستطیل شهرسازی با خیابانهای وسیع و مستقیم چهارراههای منظم و کوچه های موازی که بناها نیز اکثرا یک طبقه و گاهی دو و یا سه طبقه بودهاند. روی هم رفته شهر گندی شاپور به شکل یک مستطیل همانند شطرنج و دارای چندین خیابان طولی و چندین خیابان عرضی بوده و خیابانها یکدیگر را قطع میکردهاند، به گونهای که شهر شباهتی به یک صفحه شطرنج داشته است. ضمنا از برخی از جهات شبیه به یک اردوگاه نظامی رومی بوده و دارای دروازههایی بوده است، همین طرح در ایوان کرخه در نزدیکی شهر تاریخی شوش نیز دیده میشود. به هر رو شهر گندی شاپور یا جندی شاپور پس از نزدیک به 10 سال که از بنایش گذشت تبدیل به یک شهر بزرگ تجاری و داد و ستد شد، و اسیران رومی در این مقطع زمانی از آزادی کامل در شهر برخوردار بودند و در داد و ستد و امور تجاری شهر گندی شاپور دخالت می کردند، حتی بعدها همین رومیان رقیبی برای امور اقتصادی حکومت شدند. در چندین ماخذ آمده که رومیان در گندی شاپور کارگاههای مختلف دایر کردند و مصنوعات خود را نه فقط به مردم محلی و دیگر همشهریهای خود میفروختند، بلکه به شهرهای مجاور و به خارج از سرزمین ایران صادر میکردند. افزون بر رونق و کار زیاد و تحرک در شهر گندی شاپور، در بیرون شهر در مزارع، نیشکر و گندم و جو تولید میشد که به وسیله بازرگانان به سراسر ایران فرستاده میشد. آوازه رونق تجاری در شهر گندی شاپور به شهرهای مجاور و حتی به بینالنهرین و سوریه و لبنان رسید که در نتیجه آن کارگر و کارفرماهای چندی به سوی گندی شاپور رهسپار شدند. نخستین کاروانی که از بینالنهرین به سوی گندی شاپور سرازیر شدند، سریانیان بودند که در بین آنها پزشک نیز وجود داشت.
بعد چند تن از فلاسفه یونانی، سریانی، یهودی به تدریج به این شهر کوچ کردند به گونهای که در اواخر سلطنت شاپور یکم شهر گندی شاپور تا اندازهای به یک شهر پررونق و حتی علمی شناسانده شد، و همین آوازهها بود که جنبشهای بعدی فرهنگی را به دنبال داشت. گو این که شهر گندی شاپور پس از شاپور یکم ساسانی از این همه رونق نسبی افتاد و بعدها در زمان بهرام اول ساسانی (282م.) بخشهایی از شهر به ویرانهای رسید و تا سال 305 میلادی رونق گذشته را نداشت، ولی در اوایل فرمانروایی شاپور دوم ساسانی رونق مجدد خود را بازیافت و شکوه آن از گذشته نیز بیشتر شد (325 م.) و سازمانهای علمی آموزشی برپا شد و مقدمه دانشگاه بزرگ گندی شاپور فراهم شد و عظمت شهر به جایی رسید که شاپور دوم، گندی شاپور را پایتخت زمستانی خود قرار داد. شهر گندی شاپور بین سده 5 و 6 هجری از بین رفت و چند صد سال ویران ماند تا در حدود سال 1050 هجری به دستور حکمران خوزستان روستایی در آن جا بنا شد، به نام شاهآباد که تاکنون وجود دارد.
ضمنا آرامگاهی در این روستا وجود دارد که آن را شاه ابوالقاسم میگویند و ظاهرا آرامگاه یعقوب لیث صفار است.
وضعیت علمی و آموزشی در دوره ساسانیان:
ساسانیان با عمل به آداب و سنن هخامنشی که در واقع بازگشت به سوی شرق و آسیا بود، واکنشی در جهت عکس اشکانیان از خود نشان دادند و بدین ترتیب، بار دیگر آداب و رسوم کهن ایرانی احیا گردید؛ از جمله، دین قدیم زرتشتی رواج یافت و سیاست تعرض و کشور گشایی در پیش گرف ته شد. به طور کلی، شاهنشاهی ساسانی برای مشرق زمین، نمونه یک دولت بسیار منظم به شمار میرفت. ادبیات ملی و عمومی که از نسلی به نسل دیگر با روایات شفاهی منتقل میشد و از معتقدات مردم و حیات ملت متمتع میگردید، در عهد ساسانیان، جای خود را به ادبیات مکتوبی دا د که به منظور قرائت درباریان و اشراف تحریر میشد. ترجمه آثار خارجی از زبانهای یونانی، لاتین و هندی، در عهد شاپور اول شروع شد و مخصوصاً در عهد خسرو اول، رونق گرفت. اندیشههای غربی که در این عهد در ایران نفوذ کرد، با افکاری که از هند منتقل میگردید، در هم آمیخت و تنویر افکار روشنفکران ایرانی را در پیداشت.
مقام پزشک در دوره ساسانی، ارجمند بود و گاه تا درجه مشاوری پادشاه ارتقاء مییافت. رئیس پزشکان جسمانی، «اران در ستبد» و رئیس همه طبیبان، اعم از روحانی و جسمانی، «زروتشتروم» نامیده میشدند که شاید لقب ه مان موبدان موبد بوده است. با وجودی که بسیاری از کتابها و آثار علمی ایران ساسانی به دست حوادث روزگار معدوم گردید، با این همه، مدارک موجود درباره جنبشهای علمی و تأسیس مکاتب و دانشگاهها و کتابخانهها در دوره درخشان ساسانی، به مراتب بیش از دورههای پیش بوده و شهریاران ساسانی در خصوص نشر علوم و ارتقاء دانشمندان علاقه و توجه شدیدی مبذول داشته و روی هم رفته، پیشرفتهای علمی و فرهنگی در این دوره دارای اهمیت فراوانی میباشد. این جنبش علمی و هنری از زمان اردشیر بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی و شاهپور اول، جانشین او، آغاز و در زمان خسرو اول به منتها درجه ترقی و عظمت خود رسید.
ساسانیان، در ایران چندین مدرسه تأسیس کردند، از جمله در ریوارد شیر (در ناحیه ارجان یا همان بهبهان کنونی) که متخصصان رسم الخط مخصوص، در آن حضور داشتند و کتابهای پزشکی و ستارهشناسی و جادوگری مینوشتند. همچنین از دانشگاههای مهم زمان ساسانیان که تا چند قرن بعد از آنها نیز از مراکز مهم علمی و طبی و فلسفی شرق میانه محسوب میشد دانشگاه جندی شاپور یا گندی شاپور است که در شمال شرقی شوشتر از استان خوزستان کنونی واقع شده و شاپور اول آن را بنا نهاد و دیگر شاهان ساسانی آن را گسترش داده و بر شمار کتابهای آن افزودند. در این دانشگاه، فلسفه، طب، حکمت و نجوم تدریس میشد و ایرانیان دانش آموخته پزشکی، به سایر مناطق اعزام میگردیدند. در این مدرسه طب یونانی، ایرانی و هندی نیز تدریس میشده است.
با افزایش مدارس و مراکز آموزشی در عهد ساسانیان، دانشکدهها و دیگر مراکز دینی به آموزشهای دینی پرداختند. تکامل آموزش عالی با برنامههای منظم و وجود مدارس و استادان مجرب را باید در دوران ساسانیان جستجو کرد. فرزندان خانوادههای شاهی و بزرگان، در آموزشگاه های درباری برای وظایفی که خاص آنها بود، تربیت میشدند. طبقه بزرگان و روحانیون خواندن و نوشتن را از کودکی میآموختند، زیرا کارهای مربوط به آنها به سواد کافی نیاز داشت.
با این همه به نظر میرسد که نظام آموزشی ساسانی چند عیب عمده داشته است: نخست این که دستگاه آموزش و پرورش در انحصار طبقات برجسته و شاهزادگان و اعیان و اشراف بود. دیگر آن که به دنبال آموزش و پرورش در عصر ساسانیان متوجه القاء عقایدی میشویم که فرمانبرداری م طلق و کورکورانه در مقابل قدرت و قوه قهریه را به قشرهای جامعه تعلیم میدهد و پیوند نهادهای دینی و آموزشی با سازمانهای سیاسی چنان بود که با برافتادن سازمان سیاسی، جامعه به سرعت تسلیم مسلمانان شد. دیگر این که تشکیلات اجتماعی مردم به کلی دولتی بود و اختیار مردم در دست زمامداران و کارکنان دولت قرار داشت، به طوری که در مدت ۴۲۵ سال ( ۶۵۱ – ۲۲۴م ) که از حکومت ساسانیان گذشت، تودههای مردم ایران نتوانستند یک جنبش اجتماعی را تشکیل داده و رهبری کنند.
«مانویت» در آغاز قدرت ساسانی، بیشتر حرکتی ارتجاعی بود و جامعه را به سوی رخوت و ناامیدی از زندگی سوق میداد. نهضت مزدک نیز به دلیل نداشتن رهبری صحیح و عدم آگاهی جامعه ایرانی، به سرعت راه سقوط را طی نمود و چند حرکت سیاسی – نظامی عصر خسرو پرویز، مانند حرکت سیاسی بهرام چوبین و کودتای بندوی و بسطام نیز دارای پشتوانه مردمی نبود و بیشتر جنبه اشرافی و اریستوکراسی داشت.
نقش مغان و موبدان در آموزش:
در عهد ساسانیان نیز مغان و موبدان به طور گسترده، وظیفه آموزش و پرورش را به عهده داشتند و بر علوم گوناگون مسلط بودند و «همگ دین»؛ یعنی کسی که دین و سایر علوم را میداند، نامیده میشدند. با توسعه مراکز علمی و پیشرفت آموزش و پرورش و توجه به نقش علم در ع هد ساسانیان، آموزش علوم دینی و اخلاق به عنوان تعلیمات اساسی و مقدماتی، اهمیت بیشتری یافت؛ بدین ترتیب، روحانیون تحت لوای آموزشهای دینی، پایههای علوم و تمدن ایرانی را استوار کردند. مغان، اوستا را به مردم تعلیم میدادند و پیشگامان هنر و ادب و از معلمان و مربیان گزیده جامعه بودند که شور و اشتیاق دانستن را همواره زنده نگه میداشتند. در این زمان، مداین و مراکز آموزشی تأسیس شدند و علوم مختلف آموزش داده میشد و زبان پهلوی زبان علم و ادب بود.
ابن ندیم در عهد ساسانی از دو کتابخانه مهم نام میبرد؛ یکی کتابخانهای که اردشیر و پسرش شاپور اول تأسیس کردند و کتابخانه بزرگ دیگر را انوشیروان برای دانشگاه گندی شاپور بنیان نهاد. از مطالعه آثار مربوط به آن دوران چنین بر میآید که در بخش تربیت کودکان و نونهالان، پسران و دختران تا پایان ۵ سالگی تحت تربیت مادران بسر میبردند و سپس به مکتب میرفتند. بر این اساس، جوانان میبایست پیش از ۱۵ سالگی تعلیمات بدنی و عقلانی و نیز اصول مذهب و تکالیف دینی را بر طبق آموزشهای اوستا فراگیرند. در آن دوران، قاطبه مردم ؛ یعنی طبقه عظیم کشاورزان، بیسواد بودند، ولی به احتمال قوی، دهقانان که طبقهای میان حال و صاحب زمین بودند و سرپرست کشاورزان محسوب میشدند؛ به اقتضای شغل خویش، سواد اندکی داشتند.
موقعیت و نحوه تأسیس جندی شاپور:
شکست یوویانوس و معاهده رسوا کننده او با شاپور دوم موجب شد که شهر نصیبین (در نزدیکی شهر الرها)، تحت تسلط ایران در آید، ولی الرها همچنان در قلمرو حاکمیت روم باقی ماند؛ نتیجه معاهده این شد که بسیاری از مردم تحصیل کرده ثروتمند نصیبین، بیدرنگ به الرها هجوم بردند و در پی آن، مدرسه ایرانی الرها ساخته شد. دانشکده الهیات مهمترین قسمت این دانشگاه و پس از آن، دانشکده پزشکی در درجه دوم بود. چند سال قبل از تأسیس این مدرسه، شورای عمومی نیقیه به امید پایان دادن به نظریههای بدعتآمیز آریوس و پیروانش، نظریه فرق ه کاتولیک را درباره تثلیث بیان کرده بود. چند سال پس از تأسیس این مدرسه، نسطوریوس، اسقف بزرگ قسطنطنیه، به علت بدعتگذاری درباره تثلیت از مقام خود برکنار شد و خود و پیروانش مورد طرد و تکفیر قرار گرفتند و امپراطور زنو هم به منظور خاموش کردن آنها، در سال ۴۸۹ م دستور بستن درهای دانشگاه و تعطیل کلیه دروس آن را داد. در این موقع، اغلب پزشکان به جندی شاپور روی آوردند که شهری در مرز ایران بود و برای چندین سال به قرارگاه کشیشهای نسطوری تبدیل شده بود و از چندی پیش مرکز علمی در آن قرار داشت.
هنگامی که شاپور دوم بر تخت نشست، شهر را وسعت داد. تأسیس این مرکز علمی (جندی شاپور) در آن نیز به او منسوب است. تصور میشود این مرکز تحت نظر اولیای کلیسای نسطوری اداره میشده است، زیرا پزشکان و روحانیون موظف بودند هر روز پیش از آغاز خدمت روزانه در مراسم صبحگاهی شرکت کنند. هم چنین به نظر میرسد دروس دانشگاه به زبان یونانی نبوده و نقش عوامل نیرومند مذهبی، زبان سریانی را در درجه اول اهمیت قرار میداده است. ضمناً فارسی، عربی و لهجههای خصوصی و محلی نیز معمول و متداول بود. اصول پزشکی هم که تدریس میشده کاملاً جنبه یونانی نداشته است. مدرسه طب، مقارن ورود اعراب مسلمان به ایران، در درجه اول اعتلا و افتخار خود بود، شهر جندی شاپور در سال ۶۳۶م به سردار سپاهیان اسلام تسلیم شد و از گزند و آسیب در امان ماند.
شاهان ساسانی به پایگاه اجتماعی افراد اهمیت میدادند و از نشر علم در میان توده مردم جلوگیری میکردند. پس در یک طرف، اغلب مردم از کسب علم محروم بودند و در طرف دیگر، شماری از اشراف، نجبا، دهقانان و درباریان بودند که خود را صاحب هر حقی میدانستند؛ از اینرو ، عالمان در دربار یا پیرامون آن قرار داشتند. در میان شاهان ساسانی، انوشیروان، به کسب علم آن هم در محدوده دربار خود توجه داشت.
معروفترین اقدام او در این خصوص، اقتباس از علوم هندیان بود، که به ارسال کتاب کلیله و دمنه انجامید. سیاست پائین نگه داشتن آگاهی ج امعه و جنگهای بیشمار ساسانیان باعث گردید عدهای از مردان با سواد ایران که اغلب از همان طبقه اشراف و نجبا بودند، منطقهای علم خیز را برای فعالیت علمی خویش برگزینند؛ این منطقه «جندی شاپور» نام داشت.
جندی شاپور که در نزدیکی شهر اهواز کنونی؛ یعنی ده شاه آباد قرار داشت، تاریخی کهن دارد و طبق نظر اکثر دانشمندان، در آن زمان، نام آن جنتاشاپیرتا؛ یعنی «باغ زیبا» بوده است. جندی شاپور کنونی در پایان قرن سوم میلادی کمی پس از آنکه شاپور امپراتور روم را شکست د اد و انطاکیه را تصرف کرد، ساخته شد به همین جهت آن را وهاند شاپوهر؛ یعنی بهتر از انطاکیه شاپور، نامیدند. به نظر میرسد تأسیس دانشگاه این شهر تاریخی همزمان با ساخت شهر نبوده، بلکه به تدریج شکل گرفته باشد.
برخی از عوامل مهمی که سیر تکاملی این مرکز علمی را سرعت بخشید عبارتند از: بسته شدن مدرسه الرها در سال ۴۸۹م و مهاجرت عدهای از عالمان این مرکز به جندی شاپور؛ توجه بسیار زیاد انوشیروان به علوم و فنون و مهاجرت عدهای از فیلسوفان و دانشمندان آتن پس از تعطیل آکادمی آتن به دست یوستی نیانوس. به دنبال این مهاجرتها اقتباسهای علمی آغاز شد که در این میان، سهم دانشمندان یونانی به دلیل پیشرفت آنان در طب، بیشتر بود.
از ویژگیهای جالب جندی شاپور، چند زبانه بودن این مرکز علمی بود؛ یعنی مسیحیان نسطوری افزون بر سانسکریت و یونانی، زبان فارسی و سریانی نیز به کار میبردند.
برگرفته از حکایات اهل نظر، اسماعیل ناظم،