مجموعه حکایات خواندنی: درمان سگ گزیدگی
حسین نامی را سگ دیوانه ای گزیده بود، گزیدن سهلی؛ دست چپ آن را از مرفق شش انگشت بالاتر. این شخص تا سه سال جمیع معالجات را از دواء و عوذه[1] و افسون به عمل آورده بود، ولی فایده نمی کرد. مادرش تیمار او می کرد و از جمله اعراض یکی آن بود که در روز کمی آرام می گرفت، اما در این سه سال، هیچ گاه یک ساعت خواب نکرده بود و می گفت:
تمام بدنم اختلاج[2] دارد ومی پرد و حرکت می کند.
چون شدت می کرد، احساس می شد که اوردۀ معروفه مقصوده[3] چون شرائین متحرک[4] است. و چون شب می شد، تا صبح فریاد می کرد که:
ای مادر مرابه چه تقصیر می کُشی و فلان و فلان چرا مرا می کشند؟!
و گریه و زاری و الحاح[5] و بی قراری می کرد تا صبح صادق می دمید.
این ضعیف ناشایسته دوایی به وی دادم که از گذشته، حکما بر آن توافق داشتند.[6] و چون چیزی نداشت که آبزن[7] نماید، گفتم از برنجاسف[8] هر روز نطولی [9]می ساخت و دوا می خورد و در آن می نشست.
بعد از روز چهارم، کرم های سیاه به شکل بچه سگ و موی دار از مجاری می آمد و تا نه روز کرم های سیاه بسیار می آمد و بعد از آن سفید، تا چهاردهم کرم های کوچک تر و سفید تر می آمد.
بعد از آن، تا روز هفدهم چیزهای باریک شبیه به روده و مانند بیضۀ ضفادع[10]– که در آب های ایستاده می باشند و از آن کرم سیاه و مدادی متولد می شود و آن کرم دمش می افتد و ضفدع می شود- می آمد.
در روز هجدهم، خون رقیق می آمد. دانستم که ماده بیماری همان امعای[11] باریک بوده و چون یکی می افتاده، دیگری بزرگ می شده و همچنین دیگری بعد دیگری متکون[12] می شده؛ چنانچه وعاءحبّ القرع[13].
همچنین است کرمهایی که در دجاجه و طیور کثیرالبیوض یافت می شود و کرم های سیاه اولین بعضی تا ده ساعت زنده ماندند وبعی تا روز دیگر حرکت می کردند و جان داشتند.
اما، دیگری را سگ دیوانه ای گزید، قدری زراریح با مسکۀ گاو[14] دادم، خون های بستۀ منجمد بسیار آمد و زیاده از هشتاد مرتبه ادرار آورد و چون هشت روز گذشته بود، هنوز صورت حیوانیه[15] معلوم نبود و این شخص نیز صحت یافت و این قرص اگر اندک بیشتر داده شود، التهاب و عطش و سوزش مثانه می آورد. در کثرت دهم و دوازدهم وبامسکه زیاده از هشتاد مرتبه ادرار کرده، سوزشی در مثانه اش احساس نکرد. پس معلوم شد که اصلاح آن را مسکه بهتر از عدس می کند و هیچ مصلح برابر آن نمی تواند شد و چون کرم های سیاه برآید، باید آن قدر بدهند که آنچه کوچک است نیز برآید و وعاء ایشان نیز اخراج شود والا بیم نکس[16] آن هست تا باعث چه علل سوداوی شود و حکما فرموده اند که این دوا را در روز یازدهم تا هفدهم بدهند و ملینوت (که عروسک نیز گویند) از اقسام اوست.
[1] عوذه: دعایی که انسان برای جلوگیری از ترس یا جنون یا چشم زخم می نویسد وبر خود می آویزد. (لغت نامه دهخدا).
[2] اختلاج: تشنج، به حرکت درآمدن عضلات بدون اختیار.
[3] آورده معروفه مقصوده: رگهایی که درآنها نبض نیست، سیاه رگها.
[4] شرایین متحرک: رگهایی که نبض دارند، سرخ رگها.
[5] الحاح: چیزی را با ناراحتی و عصبانیت خواستن، بی قراری که همراه ناراحتی باشد.
[6] صنعت آن دوا: بگیرند زراریح و دست و پای آن را پاک کنند جزء عدس مقشر مثله، زعفران، سنیل، قرنفل، دارچینی، مکد، سدس جزء، نرم کوفته و بیخته، قرص ها کنند. هر یک دو دانگ، شربتی هر بامداد یک قرص درآبزن و گرمابه نشیند. غذا نخود آب مرغ فربه خورند.
[7] آبزن: مخزنی فلزی یا چوبی یا سفالی بود که جوشانده دارو را در آن می ریختند و بیمار را در آن می گذاشتند.
[8] برنجاسف: گونه ای از گیاهان دارویی شبیه به قیصوم است که جوشانده آن در آبزنات معمول بوده.
[9] نطول: آبی که در آن دارو رامی جوشانند یا به جوشانده دارو نیز میگویند. در اینجا منظور این است که گیاه برنجاسف را در ظرفی می جوشاند و در آن می نشست.
[10] بیضه ضفادع: تخم قورباغه.
[11] امعاء : روده.
[12] متکّون: هست شده، به وجود آمده.
[13] وعاء حبّ القرع: کیسه حاوی کرم کدو.
[14] مسکه گاو: کره گاو.
[15] صورت حیوانیه: منظور همان کرمهای شبیه سگ است.
[16] نکس : بازگشت بیماری.