نسل سوم عميق‌تر و انقلابي‌تر از نسل اول انقلاب

ميزگردي با حضور دانشجويان دکتراي چند دانشگاه و دکتر احمد جهانبزرگي

 آيا تفاوت بينشي روي انقلاب اسلامي و پارامترهاي آن و همچنين شاخص و مشخصات انقلاب اسلامي بين نسل اول و نسل سوم وجود دارد يا خير، به عبارت ديگر اينکه آيا جوانان به عنوان نسل سوم انقلاب در مورد انقلاب اسلامي همان تفکر را دارند که امام(ره)، شهيد بهشتي و شهيد مطهري و ديگران آن برداشت را از انقلاب اسلامي داشتند يا اينکه نظر شماها متفاوت شده و دلايل متفاوت شدن چيست؟ چرا متفاوت شده است؟

جهان بزرگي: اسلامي که پيامبر بزرگوار پايه‌گذاري کردند با آن چيزي که الان وجود دارد تفاوت دارد. در روايات آمده است وقتي امام زمان(عج) ظهور مي‌کنند و اسلام را ارائه مي‌کنند براي برخي از افراد همانند دين جديدي تصور مي‌شود، همان طور وقتي حضرت امام(ره) ايده انقلاب اسلامي و نظريه ولايت فقيه را مطرح کردند، براي برخي از افراد قدري جديد جلوه مي‌کرد و به همين خاطر برخي از دشمنان به دنبال اين بودند که بگويند ولايت فقيه، بدعت امام خميني(ره) است و سابقه‌اي در اسلام نداشته است. اين نظر، اشتباه است و در جاهاي مختلف اثبات کرده‌ام و هم‌چنين کتاب سيصد صفحه‌اي را در رد اين ادعاهاي دشمنان نوشته‌ام.

به هر حال پارامترها، مشخصات و شاخص‌هايي در رابطه با انقلاب اسلامي در ذهن افرادي که قبل از انقلاب همراه حضرت امام(ره) بودند وجود داشته است که اگر امروز نظام جمهوري اسلامي را ببينند، مشاهده مي‌کنند نظام جمهوري اسلامي با چيزي که آن‌ها در ذهنشان بود چقدر متفاوت است. اتفاقي که بعد از انقلاب اسلامي افتاد چقدر با برداشت‌هاي آن‌ها متفاوت است، البته شايد به نظر بنده که متعلق به نسل اول هستم، برداشتم از نسل سوم اين نباشد که در نزد آن‌ها پارامترهاي انقلاب اسلامي يا برداشت آن‌ها از انقلاب اسلامي فرق کرده است، بلکه آن‌چه که اتفاق افتاده آن‌ها را به تعجب وا مي‌دارد که آيا اين همان چيزي است که امام خميني(ره) مي‌خواستند؟ آيا همان چيزي است که شهيد مطهري در ذهن و نظرش بود؟ به نظرم اين سؤال براي نسل سوم سؤالي اصلي است. نسل سوم وقتي که به انديشه‌هاي شهيد مطهري و شهيد بهشتي و حضرت امام(ره) مراجعه مي‌کند فکر مي‌کنم که ذهنش با آن چيزي که آن‌ها مي‌خواستند و آن چيزي که نسل سوم از اسلام سراغ دارد تطابق پيدا مي‌کند. بنابراين در نظر و انديشه شايد چندان متفاوت نباشد، ولي نسل سوم نمي‌تواند در اين مسأله که آيا آن‌ها به وقوع پيوسته‌اند ارتباط برقرار کند.

البته در اينجا لازم است نکته اي را متذکر شوم، ما بايد حتما بين انديشه، قانون و اجرا تفاوت قائل شويم. هيچ وقت انديشه صد در صد به قانون تبديل نمي‌شود. من معتقدم در جامعه فعلي ما به عنوان جمهوري اسلامي نزديک به پنجاه درصد اسلام پياده مي‌شود و پنجاه درصد جمهوري اسلامي يا حکومت ما اسلامي است و پنجاه درصد آن اسلامي نيست و براساس اصل «الناس علي دين ملوکهم»، پنجاه درصد جامعه ما اسلامي و پنجاه درصد اسلامي نيست. به همين خاطر وقتي نسل سوم با اين نوع مسائل روبرو مي‌شود بايد به اين مسائل توجه داشته باشد که هميشه دست روي آن مقدار درصدي نگذارد که انديشه به اجرا درنيامده و بگويد اينجا عمل نشده، آن‌جا که عمل نشده و …، به آن قسمت و درصدي نگاه کند که احيانا پياده شده يا پنجاه درصدي که در جمهوري اسلامي پياده مي‌شود و بر اين اساس حرکت کند و با اين ديد بسنجد که آيا آن چيزي که در ذهن بنيانگذاران انقلاب اسلامي و به تبع آن جمهوري اسلامي بوده آيا امروز هم او به اين مي‌انديشد آيا همان تفکر را دارد؟ در انديشه چطور؟ در قانون چطور؟ و در اجرا چطور؟

اشکان صفري، دانشجوي دکتراي علوم سياسي دانشگاه تهران:

به طور کلي شناخت در انسان دو گونه است؛ تجربي و منطقي. ما نسل سومي‌ها که در زمان انقلاب نبوديم و آن‌را حس و لمس نکرديم و نديديم، اکنون براي شناخت آن با سه آشفتگي روبروييم. آشفتگي ابتدايي هماني است که عرض شد. عدم ارتباط مستقيم با انقلاب و ناتواني‌هاي بعدي که براي ما پيش مي‌آورد. اين عدم درک بي واسطه از انقلاب، چند راه براي ما باقي مي‌گذارد، يکي از آن‌ها شنيدن است، يکي چيزهايي است که مي بينيم، يکي آن‌چه که تحت عنوان استدلال و تاريخ و برهان و فلسفه و … مد نظر قرار مي‌گيرد. اما هميشه بين اين عرصه‌ها هم آشفتگي وجود دارد؛ يعني مني که به عنوان نسل سوم انقلاب مي‌خواهم از انقلابم مطلع شوم، به شنيده‌ها رجوع مي‌کنم، مي‌بينم که در وضعيتي طيف گونه کاملا مخالف هم هستند. به تاريخ رجوع مي‌کنم که اين آشفتگي را برايم بيشتر مي‌کند، چون تواريخ متعددي نوشته شده است، تعاريف و تبيين‌ها و شرح‌هاي مختلفي از انقلاب اسلامي انجام شده است. نه اين‌که نسبت به ماجراهاي مختلف بلکه راجع به موضوع واحد قرائت‌هاي مختلفي وجود دارد. اين روايت‌ها بستگي زيادي به شخصيت، نگاه و اطلاعات و انديشه راوي تاريخ دارد که آشفتگي زيادي را براي ما ايجاد مي‌کند. پس مورد دوم، هرج و مرج در منابع شناخت و ورودي‌هاي ماست. آشفتگي سومي که براي ما به وجود مي‌آيد در حوزه وضعيت ايده‌آل و وضع موجود است. ما منابع را بررسي مي‌کنيم، آن‌چه که تحت عنوان مجموعه استدلالات و تعابير و شعارهاست را از انقلاب بررسي مي‌کنيم؛ بعد به وضعيتي آرماني مي‌رسيم که با آن‌چه که در واقعيت اتفاق مي‌افتد يکسري تفاوت‌هايي دارد، با وضعيتي که الان درش هستيم يک سري تفاوت‌هايي دارد، و شايد تفاوت‌هاي زيادي هم دارد. يعني اين سه مجموعه از آشفتگي در برابر نسل سوم وجود دارد که باعث مي‌شود ما دچار روان پريشي نسبت به انقلاب اسلامي و آن‌چه که تحت عنوان واقعيت و حقيقت هست، شويم.

خب امروز در دنيا رويکردها خصوصا ميان جوانان به سمت کارکردگرايي رفته است. يعني افرادي مثل من که الان که جزء نسل سوم انقلاب هستند، به جاي اين‌که به دنبال انديشه‌هاي فلسفي و تاريخي و حقيقت ماجرا باشند، بيشتر به دنبال کارکرد آن هستند، همان جمله معروف “خب که چي؟؟؟” به هر حال انقلابي صورت گرفته است، اما کارکردش براي ما چيست؟ اگر الان جمهوري اسلامي نباشد و رژيم ديگري باشد مثلا ادامه همان رژيم پهلوي باشد، چه تفاوتي براي ما دارد؟ چه نيازي از نيازهاي فکري، ذهني، فيزيکي ما را پاسخ مي‌دهد؟ اصلا آيا توانايي پاسخ‌گويي به نيازهاي ما را دارد؟ الان اين سؤالات، مسئله نسل سوم است. تازه اين کارکردها هم معمولا در مسائل عيني و مادي تجسم مي‌يابد. يعني خيلي وقت‌ها شما نمي‌تواني براي نسل من استدلال کني که انقلاب براي تو عزت و کرامت و انسانيت به ارمغان آورده است! در بهترين حالت، معنايي که من در ذهن دارم متفاوت با آن چيزي است که شما مي‌گوييد. نسل سوم به جاي اين‌که به مباني فلسفي، عقلي، استدلالي و حتي صحيح و غليط يک پديده باشد، بيشتر به دنبال نتايج و تاثيرات آن است. و انقلاب هم مستثني از اين قاعده نيست. البته اين بحثي که من کردم، اصلا درمورد خوب يا بد بودن آن صحبت نمي‌کنم، فقط يک توصيفي کردم از وضع موجود، آن هم از نگاه خودم.

نکته نهايي بحث من صورت و سيرت انقلاب است. تغيير در صورت را به تغيير در مبنا و سيرت تعبير مي‌کنيم که اين امر اشتباه است.

 

ابوالفضل معصومي، دانشجوي دکتراي علوم سياسي دانشگاه اصفهان:

بياناتي که عرض خواهم کرد، شايد حرف بنده نباشد اما در گفتگو با هم سن و سال‌هايم اين نکات را شنيدم. مهم‌ترين چيزي که هر نسلي از خودش مي‌پرسد اين است که من کيستم؟ اين يک بحث اساسي است که متعلق به ايران نيست و در هر جاي دنيا جوان‌ها از هويت خود مي‌پرسند، البته در ايران از اين جهت مهم است که ساختارهاي اجتماعي، روشنفکران و بسياري از انديشمنداني که در جامعه ما هستند به خصوص بعد از مشروطه تاکنون نتوانستند به اين سؤال جواب دهند. از زمان مشروطه در ايران عده‌اي معتقد به سنت بودند و عده اي هم معتقد به مدرنيته که همين مسئله باعث شد تا عده‌اي غربگرا و عده‌اي سنت‌گرا، دين‌گرا و مذهب‌گرا باشند. اختلاف و دعوايي که ميان روشنفکران و جامعه مذهبي ما وجود داشته در نسل ما هم وجود دارد. طبيعتا نسل سوم حق دارد و مي‌تواند اين سؤال را بپرسد که من کيستم؟، البته علاوه بر اين سؤال، سؤالات ديگري هم وجود دارد که بايد جواب داده شود.

تفاوت بين نسل اول و سوم طبيعي است، وقتي دو نفر در دو محيط متفاوت باشند خواسته‌هايشان متفاوت است، چون اصلا شرايط متفاوت است. مهم‌ترين خواسته‌اي که نسل اول داشته و مهم‌ترين نکته‌اي که از سال 1342 به بعد مطرح بوده بحث بر سر اين بوده که بايد مبارزه مي‌شد تا شاه و ديکتاتور مستبد وابسته به انگليس و آمريکا از مسند قدرت بيرون برود. خواسته مهم و اصلي مردم اين بود؛ اما امروزه خواسته مردم تغيير کرده است، چون شرايط تغيير کرده است يعني به ما نسل سومي‌ها اجازه بسياري از چيزها داده مي‌شود که در آن زمان اجازه داده نمي‌شد يعني آزادي‌هايي که براي من وجود دارد در آن زمان اصلا وجود نداشت. در حکومت پهلوي حتي حجاب ممنوع شده بود و گرايش‌هاي مذهبي سرکوب مي‌شد، اما امروزه چنين فضايي وجود ندارد اما خواسته‌هاي من متفاوت است يعني سؤالي که نسل من از انقلابيون و نسل اولي‌ها دارد اين است که آمديد انقلاب کرديد و به اصطلاح حکومت و نظام ديگري را تأسيس کرديد، البته اين انقلاب بايد بر دوش نسل‌هاي بعد تثبيت شود و به اوج برسد تا بتواند تمدن اسلامي را ايجاد کند. نسل ما جوان است و چون طبيعت جوان ميل به سرکشي دارد سؤالاتي از نسل قبل خود دارد يعني مي‌گويد شما که آمديد حکومت و نظام پادشاهي 2500 ساله را فروپاشيديد در ازاي آن به چه چيزي رسيديد، يعني سؤالات متفاوتي که از نسل اول مي‌پرسد اين است که شما در عمل چه کرديد؟ خصوصيت شعارزدگي و سياست زدگي در نسل ما وجود دارد؛ برعکس نسل قبل.

وجه تمايز انقلاب و کاري که نسل اول انجام داد چيست؟ نسل سوم اين سؤالات را دارد.

نسل جوان گرايش چندگانه اي به دين دارد؟ بعضا با افرادي مواجه هستيم که گرايش شديدي به دين دارند و گروه ديگري را مي‌بينيم که شايد از دين زده شده باشند يعني شايد اين تمايل را نداشته باشند که به اين شکل بخواهند دين را دريافت کنند، به خاطر کاستي‌هايي که هست يعني شعارهايي در حين انقلاب داده شد که بعضي از آن‌ها محقق نشده است. بعضا فسادهايي در مديران رده‌هاي مختلف مي‌بينيم که جوانان اين‌ها را مي‌بينند، کاستي‌هايي را مي‌بينند و نرسيدن به ارزش‌هاي مورد انتظار را مي‌بينند. اين‌ها موجب بعضي از بي اعتمادي‌ها مي‌شود.

 

جهان بزرگي:

از انقلاب مشروطه به اين طرف دو گروه با هم درگير بودند: يکي اسلام‌گراها و يکي هم ليبرال‌گراها. که آقاي معصومي به اين موضوع اشاره‌اي داشتند. بعد از انقلاب مشروطه تا کودتاي رضاخان و حتي در کودتاي رضاخان ليبرال‌گراها بر اسلام‌گراها پيروز شدند. به دنبال ملي شدن صنعت نفت باز انقلابي داشت شکل مي‌گرفت. در آن‌جا باز دو دسته از مردم ايران و نخبه‌هايشان با يکديگر درگير بودند: ليبرال‌گراها و اسلام‌گراها. در کودتاي 28 مرداد ليبرال‌گراها بر اسلام‌گراها پيروز شدند، اما در انقلاب اسلامي وضعيت ديگري رقم خورد و آن اين بود که اسلام‌گراها در مبارزه بسيار شديدي که با ليبرال‌گراها داشتند پيروز شدند و توانستند تاريخ را در جامعه ايران به گونه ديگري رقم بزنند.

شکاف بين نسل اول و سوم وجود دارد يا خير؟

جهان بزرگي:

بين اسلامگراهاي نسل سوم با نسل اول شکاف و تفاوت و دوري وجود ندارد، اما بين نسل سوميهاي ليبرالگرا و نسل اول ليبرالگراها، تفاوت وجود دارد يعني اصلا در دو فاز متفاوت هستند و 180 درجه با هم تفاوت دارند که اين شکاف را در جامعه بسيار زياد نشان داده ميشود.

شما مي‌دانيد تفاوت بين نسلي در همه جوامع وجود دارد. نسل اول يعني ماها، در دوره‌اي زندگي کرديم که تيغ کاپيتولاسيون را بالاي سر خود مي‌ديديم اما نسل سوم اين چيزها را نمي‌بيند. متأسفانه تا انسان‌ها خودشان چيزي را تجربه نکنند، بسيار سخت مي‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند اگر فقط براي برداشتن کاپيتولاسيون نسل ما انقلاب مي‌کرد جا داشت، يعني اگر نسل ما هيچ چيز ديگري را نمي‌خواست درست کند، اگر تنها براي عزتش انقلاب مي‌کرد که روي در و ديوار بعضي از کمپ‌هاي انگليسي مي‌نوشتند ورود سگ و ايراني ممنوع. اگر فقط براي اين انقلاب مي‌کرد لازم و ضروري بود يعني به اصطلاح جا داشت، يعني اگر مسائل سياسي، اقتصادي، استقلال و … را درست نمي‌کرد و جزو اهدافش نبود فقط و فقط براي عزت انقلاب مي‌کرد جا داشت، در صورتي که فساد درون دربار شاهنشاهي را به عينه مي‌ديديم. قدرت گرفتن و حکومت فراماسون‌ها و بهائي‌ها را مي‌ديديم. حضور شصت هزار مستشار آمريکايي در داخل ايران که پول ملت ايران را دريافت مي‌کردند تا بر گُرده آن‌ها سوار باشند را به عينه مي‌ديديم.( در سالهاي آخر قبل از انقلاب 3 ميليارد و 600 ميليون دلار حقوق دريافت مي‌کردند. 60 هزار نفر در داخل ايران چه فسادهايي که نمي‌کردند. وجود کاباره‌ها، ديسکوها، مشروب فروشي‌ها در هر خيابان و هر کوي و برزني انسان را اذيت مي‌کرد. شاه مي‌خواست بزرگ ترين قمارخانه دنيا(کازينو) را در کيش در کشوري که مرکزيت تشيع بود ايجاد کند. اگر ملت فقط به خاطر اين مسائل انقلاب مي‌کرد جا داشت. بنابراين اين تفاوت بينش، قدري بايد وجود داشته باشد به خاطر اين‌که ما با پوست و گوشت خودمان ديکتاتوري را حس مي‌کرديم ولي نسل جديد اين‌ها را درک نکرده است.

Photo0290

اگر بخواهيد به اين سؤال نسل سوم پاسخ دهيد که کارکرد انقلاب اسلامي چه بوده است، چه پاسخي داريد؟

در مقدمه عرض کردم بايستي توجه داشته باشيم که هيچ‌گاه انديشه صد در صد به اجرا تبديل نمي‌شود.

آيا سبک زندگي عوض شده است، يعني بهتر شده است؟

بله! سبک زندگي نسبت به زمان شاه بسيار عوض شده است که البته اين بحث بسيار مفصلي را مي‌طلبد که جا دارد براي تفاوت سبک زندگي مردم ايران در اين دو زمان بحث مستقلي را بگذاريد.

 

حجت زماني راد، دانشجوي دکتراي انديشه سياسي دانشگاه تربيت مدرس:

مسائل جامعه را در همان چارچوب سنت و مدرنيته تجزيه و تحليل مي‌کنم. اگر ماهيت انقلاب اسلامي را بخواهيم در چارچوب همين الگوي نظري بحث سنت و مدرنيته بشناسيم بايد پرسيد اصلا چرا انقلاب اسلامي صورت گرفت؟، چرا ملت ايران انقلاب کرد و مردم با نفرت به خيابان آمدند و ميليوني فرياد مي‌زدند: توپ، تانک، مسلسل ديگر اثر ندارد/ مرگ بر شاه.

در تحليل و تفسير اوج نفرت و بغضي که نسبت به حکومت و شاه نشان مي‌دادند، نظريات مختلفي مطرح شده است بحث توسعه نامتوازن آقاي ابراهيميان مطرح شده است که شاه توسعه اقتصادي را پي گرفت، اما توسعه سياسي را پي نگرفت. اين امر منجر به مهاجرت روستاييان به شهرها شد و بالاخره حوادثي روي داد که منجر به انقلاب شد يا بحث آزادي دکتر صادق زيباکلام که مطرح کردند که بحث اساسي، آزادي بود و شاه آزادي نمي‌داد. بنابراين انقلاب روي داد. به نظرم در بين انديشمندان غربي که درباره انقلاب نظر دادند نظر ميشل فوکو تحت عنوان انقلاب فرهنگي نزديک‌تر به واقعيت باشد. به نظرم اصل اساسي که ملت ايران را به خيابان کشاند علاوه بر پيشينه تاريخي و فکري که داشتند در خطر بودن اسلام بود. به عنوان نمادين يک جمله از امام(ره) مي‌گويم؛ اي علماي قم، اي علماي نجف، اي علماي اسلام، به داد اسلام برسيد رفت اسلام.

يعني آن بحث اساسي در انقلاب ما اين بود که امام خميني(ره) به عنوان مرجع تقليد با تاريخ فکري و عملي که پشت سر رابطه ميان شيعه و مرجعيت تقليد هست فرياد زد که اسلام رفت. همه عواملي که در مورد انقلاب اسلامي بيان شد همه علل عمده وجود داشت اما اين‌ها بستر و زمينه بود. اراده اي که منجر به انقلاب اسلامي شد که علت تامه انقلاب بود، «علماي اسلام به داد اسلام برسيد. رفت اسلام» امام(ره) بود يعني مردمي که در خيابان‌ها تظاهرات مي‌کردند در چارچوب تحليل سنت و مدرنيته به اين مسائل که فکر نمي‌کردند، کساني فکر نمي‌کرد که اين حکومت دارد پارادايم معرفت شناسي، هستي شناسي و انسان شناسي و … را عوض مي‌کند، البته اين‌ها همه ضمير ناخودآگاه است. روستايي که شعار مي‌داد به اين‌ها که کاري نداشت؟! ضمير ناخودآگاه و فضاي جمعي فکري شکل مي‌گيرد شايد تک تک افراد به صورت آگاهانه نتوانند آن‌را توضيح دهند اما در زمان تحليل بايد مورد توجه باشد.

انقلاب اسلامي به اين معنا تجلي مخالفت و مقابله عالم سنت اسلامي در برابر تجلي و ظهور و تماميت طلبي و استيلاي سنت فکري و عملي مدرنيته که به ويژه از اول پهلوي 1304 تا 1357 با زور و غير زور و با تمام وجود ادامه پيدا مي‌کرد. بنابراين اگر بخواهم انقلاب را در اين چارچوب بررسي کنم همين بحث اسلام گراها و ليبرال‌گراهاي دکتر جهان‌بزرگي، مقابله جريان سنتي و اسلام‌گرا که مي‌خواست در پارادايم به ارث رسيده اسلام بماند مهم باشد.

گروه‌هاي مختلفي با افکار و جريانات گوناگون در انقلاب حضور داشتند اما بعد از انقلاب اين گروه‌ها کنار گذاشته شدند و به محاق رفتند. يکي از تضادهايي که الان داريم سر بر آوردن همان کنار رفته‌ها و حذف شده‌ها و به محاق رفته‌هاست. اگر نسل سوم را متولدين 60 تا 90 بدانيم نسل سوم برعکس شده و تحت تأثير جامعه جهاني شده و انقلاب‌هاي تکنولوژيکي ارتباطاتي است که مي‌تواند به هر سايت و صحنه و مطلبي سر بزند. نسل سوم، نسلي است که کفه مدرنيته در وجود او سنگين‌تر است، يعني از نظر معرفت شناسي به عدم قطعيت رسيده و به يقين قائل نيست. از نظر هستي شناسي ارتباط ارگانيک بين دنيا و آخرت را عمل نمي‌کند؛ شايد اعتقاد داشته باشد اما در عمل مشهود نيست. البته ذکر اين نکته ضروري است که فراموشي آخرت با عدم ايمان به آخرت فرق دارد يعني مؤلفه آخرت را در عمل خود لحاظ نمي‌کند. از نظر انسان شناسي و رابطه انسان با خدا به استقلال انسان قائل است همان رابطه پدرانه‌اي که دوستان گفتند يا بحث کارکردي که آقاي صفري گفت، کاردکرد مبتني بر نياز است، نسل سوم نيازهايش را مبتني بر چه چيزهايي مي‌بيند؟ نگاه پدرانه نسل اول به رهبران چرا در ميان ما نيست. رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با شريعت و رابطه انسان با ديگران دست‌خشوش دگرگوني و تفاوت شده است و ريشه‌اش هم همين بحث سنگين‌تر شدن کفه مدرنيته در نسل سوم است. قرار نيست جامعه را خط کشي کنيم و بگوئيم عده‌اي سنتي و عده‌اي مدرنيته‌اي هستند. اولا طيف گونه است و ثانيا در وجود هر انساني مدرنيته و سنت هر دو وجود دارد.

 

جهان بزرگي:

من اعتقاد شما را قبول ندارم، فکر نمي‌کنم نظر شما در مورد سنگين‌تر بودن کفه مدرنيته درست باشد. قسمتي از نسل سوم با بخشي از نسل اول شکاف پيدا کرده‌اند، وگرنه سنت اسلامي در نسل سوم سنگين‌تر هست، بخشي از نسل سوم با نسل اول شايد 10 درصدي بيشتر تفاوت ديدگاه نسبت به انقلاب اسلامي نداشته باشند.

 

هادي ميراني مقدم دانشجوي دکتري علوم سياسي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي

گفتند شکاف بين نسلي که بين اسلام گراها از نسل سوم و نسل اول هست از شکاف بين نسلي ليبرال‌ها از نسل اول و سوم بيشتر نيست، من هم اين را قبول دارم، حتي اعتقاد دارم نسل سوم اسلامگراها بسيار انقلابيتر از نسل اول هستند، يعني با اين اوضاعي که الان در جامعه هست و اين همه تبليغات گستردهاي که دشمنان دارند و اوضاع به ظاهر بد اقتصادي باز حضور جوانان خوب است. همين که با وجود چنين احساسي بسياري دغدغه دارند و با وجود اين همه هجمه بسياري طرفدار انقلاب هستند. جوانهاي امروز ما نسبت به قبل انقلابيتر هستند.

 

حجت زماني راد، دانشجوي دکتراي انديشه سياسي دانشگاه تربيت مدرس:

اولا مدرنيته فقط ليبراليسم نيست، حزب توده و …هم طرفدار مدرنيته بودند. مدرنيته يک پارادايم فکري است. برخي اغتشاش مفهومي مي‌کنند مثلا مي‌گويند مدرنيته يعني ليبراليسم و ليبراليسم يعني هم جنس‌گرايي، پس مدرنيته يعني هم جنس‌گرايي، اين گونه بحث کردن خوب نيست يعني بايد قدري به بار مفهومي اصطلاحات توجه داشته باشيم.

 

هادي ميراني مقدم دانشجوي دکتري علوم سياسي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي:

جوان‌هاي امروز عميق‌تر شده‌اند و مسائل را عميق‌تر مي‌بينند، هم علايق و گرايش آن‌ها بيشتر است.

ابوالفضل معصومي، دانشجوي دکتراي علوم سياسي دانشگاه اصفهان:

من اين را قبول دارم حتي رهبري در صحبتي مي‌فرمايند که جوان‌هاي امروز بهتر از زمان‌هاي گذشته هستند. اين‌که مي‌فرمايند انقلابي‌تر شدند واقعا من اين‌را مي‌پذيرم، از اين جهت که واقعا جوان‌هايي که در مورد برخي مسائل وارد کار مي‌شوند با جديت وارد مي‌شوند. جوان‌هاي اسلام‌گرا واقعا معتقد به اسلام هستند، چون در فضاي انقلاب اگرچه فضاي عقلاني‌اي بود اما تا حدودي فضاي احساسي هم وجود داشت، اما جوان امروز وقتي به ارزش انقلاب اسلامي مي‌رسد جواني است که به دور از هياهوها و جوها، اين دغدغه‌ها را مطالعه مي‌کند و نظر مي‌دهد. اين جوان درگير اين فضاي هيجاني نيست خودش از روي آگاهي به آن مي‌رسد. به نظرم از اين جهت جوان امروز انقلابي‌تر و آگاه‌تر است.

در سلطنت پهلوي که نمي‌توان توقع پيشرفت داشت در بستري که انقلاب اسلامي براي او فراهم کرده از اين جهت ميل به پيشرفت هم دارد. اگر من تصور مي‌کردم که در زمان پهلوي بودم، حقيقتا در آن زمان نمي‌توانستم به خوبي اظهارنظر ‌کنم. واقعيت را نمي‌توان کتمان کرد که عدالت آموزشي وجود دارد و الان جوانان از يک روستا مي‌توانند به رشد بالا برسند. حقيقتا به اين اعتقاد دارم که جمهوري اسلامي فضاي عمومي و نشاط را فراهم کرده است البته بحث‌هايي هست که بايد انشاء‌الله با جامعه‌پذيري ارزش‌هاي انقلاب اسلامي حل شود. جمهوري اسلامي حُسني نسبت به حکومت‌هاي ديگر دارد، چون حکومت ما حکومت ديني است. ارزش‌هايي که جمهوري اسلامي بر آن تأکيد دارد ارزش‌هاي فطري ماست يعني ظلم ستيزي، عدالت‌خواهي، استقلال‌طلبي و … چيزهايي است که اگر به هر انساني که آگاهانه به او بگوئيم خودش مي‌پذيرد از روي ميل مي‌پذيرد. وقتي مسائلي به اين خوبي داريم يعني اين‌که ما مي‌توانيم بهترين راه را انتخاب کنيم، چون فطرت انسان اين مسائل را مي‌پذيرد. مي‌توانيم شرايط را فراهم کنيم. با بستر مناسب ارزش‌ها و راهکارهاي انتقال، ارزش‌ها را به روزتر کنيم و آن‌را روزآمد و منتقل کنيم، يعني دغدغه‌اي که وجود دارد اين است که حتي حس مي‌کنم ارزش‌ها را بايد به نسل اولي‌ها تذکر داد و گفت. به نظرم بعضا نسل اول بايد بنشيند و فکر کند براي چه انقلاب کرد؟ بعضي از نسل اولي‌ها از مسير جدا شدند، چون ننشستند فکر کنند براي چه انقلاب کردند. به نظرم اگر مشکل را بايد بپذيريم و به حداقل اکتفا نکنيم بايد بپذيريم که نسل بعد را بايد باورمند کرد و کل مجموعه جامعه را در نظر گرفت و بعد که مشکل را پذيرفتيم تلاش کنيم که ارزش‌ها را منتقل کنيم.

 

جهان بزرگي:

به دنبال مطلب قبلي که بيان شد بايد گفت بين نسل سوم با نسل اول ناهماهنگي‌هائي وجود دارد . البته بايد به روز 9 دي توجه کرد. برداشت ما نسل اولي‌ها از 9 دي اين است که انقلاب نسل سوم است در برابر ليبرال‌گراها، اسلام گراهاي نسل سوم در برابر ليبرال‌گراهاي نسل سوم انقلاب که در 9 دي تبلور خود را نشان مي‌دهد و اين ايستادگي را براي حفظ انقلاب اسلامي از خود به يادگار گذاشته است.

 

محمدحسين ضميريان، دانشجوي دکتراي آينده پژوهي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات اجتماعي جهاد دانشگاهي:

يکي از بحث‌هاي چارچوب نظري براي فهم نسل‌ها، بحث آرمان است. آرمان يکي از اموري است که اگر در حوزه تاريخ آنرا بررسي کنيم امکان‌هائي براي بازتوليد داشته است. از اين جهت آرمان‌ها در طول تاريخ بشر تصوير مطلوب آينده را براي بشر رقم زده‌اند، که بعضي از انديشمندان حوزه سياست، آرمان و تصوير آرماني از آينده را ذيل سياست تعريف مي‌کنند براي اين‌که سياست راه رسيدن به آن تصوير آرماني است. از اين جهت مي‌خواهم عرض کنم تصاوير رؤيايي، تصاوير آينده نقشه قالي است. ملت‌ها و جوامع تصوير آينده آرماني و رؤيايي را با تار و پود تاريخي خود مي‌بافند. کولاک مي‌گويد: «غرب با بحران روبروست، چون تصوير آرماني خود را به دليل همان ليبراليسم از بين برده است.»

تصوير آرماني کساني که مدافع ليبراليسم در جمهوري اسلامي هستند و در مورد آن صحبت مي‌کنند همان چيزي است که در غرب محقق شده است. جمله اي از پوپر مي‌خوانم تا نشان دهم نسل اول چه کار کرده و نسل سوم دارد چي کار مي‌کند. پوپر مي‌گويد: «من از خودم مي‌پرسم اين راه منحصر به فرد راهي که طي آن مردم عليه سرسختي سرنوشت‌شان و عليه همه آن‌چه که براي قرن‌ها بوده اند،…»

همان طور که دوست ما اشاره کردند؛ بعد از صحبت مسيو ژوبر، عباس ميرزا چند نفر را براي تحصيل به غرب فرستاد، دو نفر از آن‌ها رحلت کردند، يک نفر در غرب ماند و يک نفر طبيب مخصوص شاه و ديگري روزنامه نگار شد. اگر الان هم از کودکان ايراني بپرسيم که مي‌خواهيد چه کاره شويد؟ فهم درستي از آينده خود ندارد. من مي‌خواهم بگويم اين چگونه بازتوليد شده است؟ مشخص است که تصوير آرماني که انقلاب اسلامي نسبت به آينده دارد کاملا متفاوت است. مي‌خواهم بگويم وقتي تصوير آرماني در حوزه نسل‌ها متفاوت مي‌شود يا متفاوت نمي‌شود تأثير دارد.

 

سعيد جعفرنژاد دانشجوي کارشناسي ارشد علوم سياسي دانشگاه فردوسي مشهد:

فکر مي‌کنم آن چيزي که بين نسل اول و نسل سوم در حوزه برداشت از انقلاب اسلامي وجود دارد از همان سؤال اولي که شما در ابتداي بحث توضيح داديد ناشي مي‌شود يعني برداشت از انقلاب اسلامي بين نسل اول و نسل سوم چه تفاوتي دارد. ما از دو زاويه و فاکتور به آن نگاه مي‌کنيم که از اين زاويه بسياري از مسائل قابل بحث و حل و مناقشه است. در حوزه برداشت از انقلاب اسلامي بين نسل اول و نسل سوم انقلاب اسلامي دو تفاوت اساسي وجود دارد: يک تفاوت که مربوط به نسل اول انقلاب اسلامي است؛ نسلي که سال 57 به پاخاست و انقلاب کرد و امروز نسل سومي که در متن جمهوري اسلامي زندگي مي‌کند. نکته اي که وجود دارد اين‌که برداشت نسل اول انقلاب اسلامي مبتني بر يکسري نظرات بوده است يعني در حوزه نظر با انقلاب اسلامي مواجهه داشته است که نسل اول گفتند انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي اگر پيش بيايد ما اقتصادي عادلانه داريم، اين گزاره ذهني‌اي بوده که در نسل اول انقلاب شکل گرفته است، براي اين‌که چيزي که وجود نداشته است، گزاره‌اي در ذهنش شکل پيدا کرده و در آن انگيزه‌اي ايجاد کرده و در نهايت منجر به انقلاب اسلامي شده است. اين نحوه مواجهه نسل اول انقلاب با اصل انقلاب بوده است، اما تفاوت نسل سوم با نسل اول انقلاب اسلامي کاملا مشهود است يعني امروز نسل سوم انقلاب برخورد و برداشتي که با انقلاب اسلامي دارد در حوزه نظر نيست. کاملاً در حوزه عين و حوزه آثار انقلاب اسلامي است، يعني امروز نسل سوم انقلاب اسلامي اگر در ادارهاي از ادارات متعلق به جمهوري اسلامي رفت و برخورد خوبي با او شد ميگويد انقلاب اسلامي خوب است اگر برخورد بدي شد و در طول زمان ادامهدار بود ميگويد جمهوري اسلامي موفق نبوده است. بنابراين برداشت نسل سومي که من هم از آن دسته هستم با آن کسي که نسل اول انقلاب است در اين حوزه کاملاً متفاوت است. نسل اول در حوزه نظر است، نسل سوم در حوزه عين است. بنابراين تفاوت اين دو را قايل باشيم.

اگر امروز صحبت مي‌کنيم که برداشت نسل اول با نسل سوم چه تفاوتي داشته اولا در اين حوزه ببينيم، ثانيا به نظرم که دومي خيلي مهم‌تر است. نسل اول انقلاب اسلامي بر اساس يکسري مجملات و کليات انقلاب کردند، ما در حوزه اقتصاد اسلامي در مدل حکومت در حوزه‌هاي مختلف آيا به تفصيل مي‌دانستيم که چه چيزي از انقلاب اسلامي مي‌خواهيم؟ مي‌دانستيم که انقلاب اسلامي مي‌خواهيم. نسل اول بر اساس کليات انقلاب کرد، يعني ما به اين نتيجه رسيديم که حکومت ديني مي‌خواهيم. اين مسئله را حتي در شعارها هم پيگيري کنيد ابتداي بحث از حکومت اسلامي بود، اما در آخر شد جمهوري اسلامي، يعني اين‌که آن نسل اول انقلاب اسلامي آن سال اول که سال 42 مي‌خواست انقلاب کند؛ تصوير روشني از اين‌که جمهوري اسلامي مي‌خواهيم نداشتيم، اين امر به جلو رفت و در طول زمان به جمهوري اسلامي رسيد. بنابراين نسل اول انقلاب اسلامي براساس کليات، انقلاب کرد، البته اين اشتباه نبوده بلکه درست بوده است. اين‌که اصل حکومت ديني خوب است اما اين‌که جزئياتش چه چيزي است هيچ تصور روشني از آن نداشت. براي همين است که امروز که 36 سال از انقلاب مي‌گذرد هيچ مدلي براي اقتصاد اسلامي نداريم. هيچ کس نمي‌تواند ادعا کند مدلي در حوزه نظر در مورد اقتصاد اسلامي داريم.

برداشت نسل سوم از انقلاب، ديگر در حد کليات نيست که خودش را قانع کند. ادعايش اين است مي‌گويد حالا 36 سال از انقلاب گذشته، آن کليات که پدران ما بر اساس آن انقلاب کردند به تفصيل دنبالش هستم يعني در جزء. امروز اگر از اقتصاد صحبت کرديم بايد بگوييم اقتصاد اسلامي يعني چه؟، حتي در اين‌که يارانه به هر نفر بدهيم يا نه؟! بايد تکليفش مشخص شود. فکر مي‌کنم برداشت نسل سوم با نسل اول انقلاب در خود انقلاب و در اصل انقلاب اسلامي متفاوت است. فکر مي‌کنم تصوير از انقلاب اسلامي در نسل سوم با تصوير از انقلاب در نسل اول کاملا متفاوت است. از اين جهت بايد به اين دو نکته توجه کنيم، تا بتوانيم به برداشت درست از انقلاب اسلامي برسيم.

جهان بزرگي:

در خاتمه اجازه بدهيد به عنوان نسل اولي به يکي از سؤالات نسل سومي پاسخ دهم. قسمتي از نسل سوم که من عرض کردم، عمدتا ليبرال‌گرا هستند. معمولا اين سؤال را مطرح مي‌کنند و به امام(ره) هم استناد مي‌کنند، در صورتي که حرف‌هاي امام را ممکن است اصلا قبول نداشته باشند. مي‌گويند امام خميني(ره) فرمودند پدران ما چه حقي داشتند که براي ما تصميم گيري کردند که چه حکومتي بر جامعه ما حاکم باشد. بنابراين نسل اول چه حقي دارد که براي ما تعيين کند جمهوري اسلامي بر ما حاکم باشد؟ ما به ليبرالگراهاي نسل سوم عرض مي‌کنيم، اول اين‌که هنوز ما نسل اولي‌ها هستيم در جامعه اسلامي و مي‌خواهيم زندگي کنيم. بنابراين يک قسمتي از تصميمات هنوز بر عهده ماست. دوم اين‌که اگر شما به تعامل و تفاهم اعتقاد داريد چه اشکالي دارد بيائيد با ما صحبت کنيد به عنوان نسل اول و ما را قانع کنيد چه چيزي را از جمهوري اسلامي و از اين قانون اساسي نمي‌خواهيد. 98 درصد از قانون اساسي قابليت تغيير دارد. بنابراين اگر رنگ پرچم، طرح آن، مجلس شورا، مجلس خبرگان و … را نمي‌خواهيد ما را قانع کنيد تغيير مي‌دهيم، حتي در زمينه اين‌که ما در نظريه معتقد هستيم که مي‌تواند شوراي رهبري بر جامعه حاکم باشد اگر قانون اساسي تغيير کند؛ ما در نظريه آن‌را قبول داريم اما در عمل آن‌را دچار مشکل مي‌دانيم. بنابراين اگرشما ما را قانع کنيد بسياري از بندهاي قانون اساسي را عوض مي‌کنيم.

ما بايد با هم تعامل و گفتگو داشته باشيم تا بتوانيم به تفاهم برسيم اما برخي از اين ليبرال‌گراهاي نسل جديد مي‌گويند ما همان 2 درصد غيرقابل تغيير را مي‌خواهيم عوض کنيم. نمي‌خواهيم که ولي فقيه بر جامعه حاکم باشد و نمي‌خواهيم قوانين جامعه مبتني بر اسلام باشد! ما چيزهاي ديگري مي‌خواهيم! مي‌گوئيم همه جوامع در رابطه با اين مسائل اساسي‌شان با هم جنگيدند و امروز هم متأسفانه از بيرون به شما خط جنگيدن با نسل اول و نسل سومي را که اسلام‌گرا هستند مي‌دهند. بنابراين توصيه ما به شما اين است که سر اين دو درصد با بقيه جامعه به تعامل برسيد، يعني با نسل اولي‌ها و با قسمتي از نسل سومي‌ها که اسلام‌گرا هستند، به توافق و تفاهم برسيد، وگرنه حرکت کردن به سمت توصيه‌هاي افرادي که وابسته به سازمان سيا هستند براي جنگيدن با نظام اسلامي و قسمتي از نسل سوم که مي‌خواهد جمهوري اسلامي بر جامعه حاکم باشد چه سودي دارد؟ در اين جهت حرکت نکنيد که قطعا ضررها و ضربه‌هايي را براي جامعه خواهيد داشت.

منبع: مجله چهل و دو – شماره 7 – بهمن و اسفند 93

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

برای برقراری امکان تعامل با شما کاربر محترم خواهشمند است شماره همراه خود را در فیلد مربوطه وارد نمایید.شماره موبایل شما در سایت منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا