نقدی بر فیلم تحریف آمیز پزشک با ارائه مستندات تاریخی و اجتماعی عصر ابوعلی سینا(ره) – بخش سوم
نقدی بر فیلم طبیب (The Physician) – بخش پایانی
نوع معماری ، لباس پوشیدن و همچنین جشن گرفتن و پایکوبی و شراب نوشی فیلم هم بیشتر شبیه فیلمهای هالیوودی ۲۰۱۴ است تا زندگی مردم ایران. در ایران به تصویر کشیده شده در این فیلم حتی دانشمندان هم اگر روزها به تحقیق و بررسی و علم آموزی مشغولند شبها در بار!!! مشغول عیش و نوش ، و خوشگذرانی هایی هستند که ابدا با تاریخ ما جور نیست[1]. سلسله هایی چون طاهریان ،صفاریان، سامانیان و دیالمه هرکدام بر بخش هایی از ایران حکومت کردند و سبب بروز نوابغی چون ابن سینا ، رودکی ،رازی ، بیرونی ، فردوسی و نظامی شدند که تاریخ تمدن و فرهنگ ایران و جهان مدیون آنها است . وصف فردوسی از جامه ها و کلاه ها و تاج های شاهان در شاهنامه و همچنین آثار باقی مانده دیگر در تثبیت عناصر اصلی پوشاک اقوام ایرانی بسیار مؤثر بوده است .
در این میان دوره سلطه آل بویه و سلجوقیان به سبب پیشرفتی که در امور فرهنگی حاصل شده بود بی نظیر و ممتاز بود. پارچه های ابریشمی این دوره از طرح های متنوعی برخوردار بوده است و مبین رواج هنر بافندگی آن هم در سطح عالی در این دوره می باشد. چون سامانیان خود را از نسل ساسانیان به شمار می آوردند شکل اصلی تن پوش ساسانی را عبارت بود از پیراهن کوتاه (تونیک) شلوار و کلاه و دستار و چکمه و کفش حفظ کردند و به خاطر توجه به رضایت عامه مردم که دین اسلام (دین برادری و برابری) را پذیرفته بودند نیز سبب تعدیل اشرافیت و نشانه های آن شدند و تن پوش ها عمومی تر و مردمی تر گردید . اگر چه در شعر شاعران و کتب نویسندگان آن عهد به پوشش تن اشراف و جنس لباس آنها به کَرّات اشاره شده ولی در عین حال در تذکره دولتشاه به جل گاوی بعنوان ساده ترین لباس ها اشاره شده است [2].
بطور کلی پوشش ساسانیان نقطه عطف پوشش طاهریان و صفاریان و دوران حکومت سلاطین غزنوی و سلجوقی بوده است .
نوع لباس آخوندها و عمامه مشکی آن ها که در دوره غزنویان مرسوم نبوده است نیز در خور توجه است؛ رنگ مشکی لباس و عمامه آنها ممکن است به رنگ جامه عباسیان که سیاه پوش بوده اند اشاره داشته باشد و البته بی احترامی و تخریب چهره کنونی علما در ایران با توجه به اینکه عمامه مشکی در فرهنگ ما احترام ویژه ای دارد.
موضوع مهمی که در این فیلم بسیار پررنگ به آن اشاره شده است بحث تشریح است که اولین کالبدشکافی (تشریح) و جراحی به یک انگلیسی مسیحی (یهودی) نسبت داده می شود، حال آن که در جهان اسلام سابقاً جراحی و تشریح توسط دانشمندان دیگری همچون رازی صورت گرفته بود. راب کول پس از ورود به اصفهان بالاخره به جرگه شاگردان ابن سینا می پیوندد و خیلی زود تبدیل به یکی از نزدیکان و شاگردان مورد اعتماد ابوعلی سینا می شود. شاید شبیه مقام و جایگاهی که ابوعبید جوزجانی داشته است. واقعا معلوم نیست این دانشجوی انگلیسی یادآور کدام یک از شاگردان شیخ الرئیس است، شاگردی که بسیار سریع تبدیل به طبیبی حاذق می شود و از اینجاست که ناگهان با یک لئونارد داوینچی روبرو می شویم.
جوان انگلیسی به ابن سینا می آموزد که برای آگاهی از علت بیماری ها می توان مردگان را کالبدشکافی کرد. این درخور توجه است. بهتر بود کتاب «قانون» ابن سینا و «رسائل» او درباره اندام انسان و راه های معالجه بیماری ها را ابتدا نویسنده کتاب و همچنین فیلمنامه نویس و کارگردان مطالعه می کردند. چطور ممکن است کتاب طب مردی که اطلاعی از علم تشریح و اندام انسان ندارد، سال ها در دانشگاه های اروپا تدریس شود؟[3]
ابن سینا هرگز شاگرد انگلیسی نداشته و راب کول شخصیتی کاملاً خیالی است. ابن سینا شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار گشتند تربیت نمود،که هر کدام دانشمند بزرگی در زمان خود شدند. از میان شاگردان او این چند تن سرشناسترند:
- ابوالحسن بهمنیار بن مرزبانشاگرد بسیار معروف ابن سینا است که برخی از آثار او در دست است. وی از زرتشتیان آذربایجان بود. ولی بعدها مسلمان شد و کنیه ابوالحسن را برگزید. چنانکه بسیاری از ارباب تواریخ به این مطلب تصریح کردهاند و از نوشتههای خود ابوالحسن بهمنیار از جمله التحصیل چنین مطلبی تأیید میشود. یکی از کتابهای ابن سینا به نام المباحث بیشتر شامل جواب سؤالات اوست.
- ابوعبیدالله عبدالواحد بن محمد جوزجانیاز سال ۴۰۳ هجری تا هنگام مرگ ابن سینا پیوسته در خدمت او بودهاست و پس از مرگ او به گردآوری و تألیفِ آثار او پرداخت. تبحر او در ریاضیات بود. کتاب سه جلدی دانشنامه علایی پس مرگ ابن سینا، توسط او تکمیل شد.
- ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومییکی دیگر از شاگردان مشهور ابن سینا است که رسالةالعشق را ابن سینا به نام او نوشت. وقتی نزاع علمی بوعلی سینا و ابوریحان بیرونی بر اثر برخی گفتارهای ابوریحان منقطع شد معصومی ادامه بحث با ابوریحان را به عهده گرفت. مطالب معصومی به همراه اجوبه ابن سینا و سوالات و ردود ابی ریحان در کتاب اسئله و اجوبه در ایران و لبنان چاپ شدهاست.
- شیخ علی نسائی خراسانییکی دیگر از شاگردان ابن سینا که ناصر خسرو هم در سفرنامه اش از وی نام میبرد.
- ابومنصور حسین بن طاهر بن زیله اصفهانیاز دانشمندان ایرانی قرن چهارم و پنجم هجری و از شاگردان ابن سینا بود. وی در دانشهای زمان خود بیشتر در ریاضیات مهارت داشت. او در سال ۴۴۰ هجری درگذشت.
مجسمه ابن سینا در دفتر سازمان ملل متحد در وین
ابن سینا در همدان و به علت بیماری قولنج درگذشت. کشتار مردم اصفهان توسط سلجوقیان و تصرف شهر و آتش زدن کتابخانه ابوعلی سینا و خودکشی شیخ الرئیس که در فیلم نشان داده می شود، بدون شک بدترین و اسفبارترین بخش داستان است. حقیقت این است که با گسترش قدرت غزنویان خصوصا در سال های پایانی زندگی ابوعلی سینا، علاءالدوله مرتبا با نیروهای سلطان مسعود غزنوی و نه سلجوقیان در جنگ و ستیز بود و در تمامی این درگیری ها، ابن سینا نیز همراه علاءالدوله بود.
در جریان یکی از این درگیری ها میان علاءالدوله و فرمانده سپاه غزنوی، یعنی ابوسهل حمدوی بسیاری از وسایل و کتاب های شیخ الرئیس به غزنین و دربار غزنویان فرستاده شد که این ماجرا برای ابن سینا بسیار گران تمام شد.[4]
قدرت یافتن غزنویان و ضعف حکومت علاءالدوله و شدت یافتن بیماری قولنج که مدت ها بود باعث رنج و فرسودگی شیخ الرئیس شده بود، عاقبت ابن سینا را از پا انداخت. ابوعبید جوزجانی نوشته است که «شیخ با وضع بیماری به اصفهان رفت و شخصا به درمان خود می پرداخت ولی از ناتوانی نمی توانست برپا خیزد.
هنگامی که علاﺀالدوله با تاش فراش میجنگید و پورسینا همراه وی بود، بیماری قولنج گریبان شیخ را گرفت. شیخ از ترس آنکه مبادا در هنگام کارزار و فرار امیر زمینگیر شود و از همگامی با او بازماند، در یک روز هشت بار دستور تنقیه داد که در اثر زیاده روی رودههایش زخم شد. چون در کار درمان ورزیده بود، خویشتن را به داروهای مناسب اندکی بهبود بخشید اما علیل گشت زیرا از غذا پرهیز نمیکرد و از همنشینی با زنان دست بردار نبود. در نتیجه بیمای قولنج وی گاهی زورآور میشد و زمانی تسکین مییافت تا آن هنگام که در رکاب علاﺀالدوله به سوی همدان رهسپار گردید. در این سفر بیماری شیخ به شدت گرایید و چون به همدان رسید، دانست که نیروی جسمانی خود را چنان از دست داده که دیگر از غذا و دارو کاری ساخته نیست. از این رو از درمان خویش دست کشید و گفت: «مدبر تن من از تدبیر فرومانده و درمان بیفایده است.» چند روزی بر این حال بود تا دیده از جهان فروبست. جسمش را در همدان به خاک سپردند. در آن هنگام پنجاه و هشت ساله بود.
با این احوال شیخ پرهیز نمی کرد و هر گاه بیماری عود می کرد به پرهیز می پرداخت. چون علاءالدوله عزم همدان کرد، شیخ با او عازم این شهر شد که در وسط راه بیماری عود کرد، تا آنکه به همدان رسید. شیخ دانست که قوایش از بین رفته و دیگر نمی تواند بر بیماری غلبه کند، پس دست از درمان کشید و گفت مدبری که تدبیر مرا می کرد، از تدبیر فرومانده و اکنون درمان سودی ندارد. شیخ چند روزی به این حال ماند. سپس به سال ۴۲۸ هجری به سرای جاودانی شتافت و در همدان وی را به خاک سپردند. مدت عمرش پنجاه و هفت سال بود.»
حال چرا با وجود مدارک غیرقابل انکار، نویسنده کتاب پزشک و فیلمساز آن، ابن سینا را وادار می کنند تا پس از دادن کتابش به شاگرد انگلیسی خود و درخواست تکمیل آن، با خوردن سم در میان کتاب های آتش گرفته، دست به خودکشی بزند، مسئله ای است که همان ها باید پاسخ بدهند، ضمن اینکه در این دوره خبری مبنی بر اینکه کتابخانه ابوعلی سینا آتش گرفته، وجود ندارد. البته صد سال بعد کتابخانه سلطنتی آتش می گیرد که کتاب های ابن سینا هم در آن می سوزد اما این مربوط به دوره زندگی خود ابن سینا نیست.
مختصری از شرح حال ابوعلی حسین بن عبدالله بن حسن بن علی بن سینا، مشهور به ابوعلیِ سینا، ابن سینا پور سینا
زاده ۳۵۹ ه.ش در بخارا – درگذشته ۲ تیر ۴۱۶ در همدان، ۹۸۰–۱۰۳۷ میلادی
همهچیزدان، پزشک، ریاضیدان، منجم، فیزیکدان، شیمیدان، روانشناس، جغرافیدان، زمینشناس، شاعر، منطق دان و فیلسوف ایرانی و از مشهورترین و تأثیرگذارترینِ فیلسوفان و دانشمندان ایرانزمین است که به ویژه به دلیل آثارش در زمینه فلسفه ارسطویی و پزشکی اهمیت دارد. وی نویسنده کتاب شفا یک دانشنامهعلمی و فلسفی جامع است و القانون فی الطب یکی از معروفترین آثار تاریخ پزشکی است.
وی ۴۵۰ کتاب در زمینههای گوناگون نوشتهاست که شمار زیادی از آنها در مورد پزشکی و فلسفه است. جرج سارتن در کتاب تاریخ علم وی را یکی از بزرگترین اندیشمندان و دانشمندان پزشکی میداند. همچنین وی او را مشهورترین دانشمند دیار ایران میداند که یکی از معروفترینها در همه زمانها و مکانها و نژادها است. هم چنین وی در زمره فیلسوفان بزرگ جهان قرار دارد. دانشنامه فلسفه دانشگاه تنسی ابن سینا را تأثیرگذارترین فیلسوف جهان پیش از دوران مدرن معرفی میکند.
کتاب قانون ابن سینا در پزشکی به سال ۱۹۷۳ در شهر نیویورک ایالات متحده آمریکا تجدید چاپ گردیدهاست.
آرامگاه بوعلیسینا در میدان بوعلی سینا در مرکز شهر همدان واقع شدهاست.
اولین سنگ قبر ابن سینا قبل از نبش قبر و جابجایی
ابن سینا در روستای افشانه نزدیک بخارا در ازبکستان کنونی و ایران بزرگ در سده پنجم هجری قمری) متولد شد. زبان مادری اش فارسی بود. پدرش که از صاحب منصبان در حکومتسامانی بود وی را به مدرسه بخارا فرستاد تا در آنجا به خوبی تحصیل کند. پدر و برادر ابن سینا مجذوب تبلیغات اسماعیلیه شده بودند، اما ابن سینا از آن دو پیروی نکرد. وی حافظه و هوشی خارقالعاده داشت. بهطوریکه در ۱۴ سالگی از آموزگار خود پیشی گرفت.
او علم منطق را از استادش ابو عبدالله ناتلی آموخت. او کسی را نداشت که از وی علوم طبیعی یا داروسازی را فرا بگیرد و پزشکان مشهور از دستورکارهای او پیروی میکردند. البته وی در فراگیری علم متافیزیک ارسطو دچار مشکل شد که تنها به کمک اغراض مابعدالطبیعه فارابی توانست آن را بفهمد. او امیر خراسان را از یک بیماری سخت نجات داد. امیر خراسان در ازای این کار اجازه داد که ابن سینا از کتابخانه باشکوه مخصوص شاهزادگان سامانی استفاده کند. در سن ۱۸ سالگی، ابن سینا بر بسیاری از علومی که بعدها شناخته شدند، تسلط یافت. پیشرفتهای بعدی وی، مرهون استدلالهای شخصی وی بود.
بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به گفته از شاگردش ابو عبید جوزجانی بدین شرح است:«پدرم عبدالله از مردم بلخ بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان میبردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنان که آموزگارانم از دانستههای من شگفتی مینمودند. در آن هنگام مردی به نام ابوعبدالله به بخارا آمد او از دانشهای روزگار خود چیزهایی میدانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم. زمانی که ناتلی به خانه ما آمد، من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد،که از شاگردان حریربن عبدالله سجستانی بود.فقه میآموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندانِ آن زمان بود، تخصصی داشتم.
ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تأکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدانچه ناتلی میگفت میگماشتم و در ذهنم به بررسیِ آن میپرداختم و آن را روشنتر و بهتر از آنچه استادم بود فرامیگرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استادِ خود برتری یافتم. چون ناتلی از بخارا رفت من به پژوهش و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم. اندکی بعد میلی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان پیشی نوشته بودند همه را به دقت خواندم، چون علم طب از علوم مشکل بهشمار نمیرفت، در کوتاهترین زمان در این رشته موفقیتهای بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان میکردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار زمان صرف کردم. در این زمان کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.
پس از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب مابعد الطبیعه ارسطو اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمیفهمیدم و غرضِ نویسنده را از آن سخنان درنمییافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنانکه مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقتِ آن پی نبردهبودم. چهره مقصود در حجابِ ابهام بود و من از خویشتن ناامید میشدم و میگفتم مرا در این دانش راهی نیست یک روز عصر از بازار کتابفروشان میگذشتم کتابفروشِ دورهگردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار میگشت به من درخواست کرد که آن را بخرم من آن را خریدم، اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابونصر فارابی، هنگامی که به در خانه رسیدم بیدرنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از برداشتم پی بردم و دشواریهای آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاسِ خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود. صدقه فراوان به درماندگان دادم. در این هنگام سال ۳۸۷بود و تازه ۱۷ سالگی را پشت سر نهاده بودم. زمانی من وارد سال ۱۸ زندگی خود میشدم نوح پسر منصور سخت بیمار شد، اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتابهای بسیاری در آنجا دیدم که بیشتر مردم حتی نام آنها را نمیدانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعه آنها بسیار سود جستم. چندی پس از این روزها پدرم در گذشت و روزگار احوال مرا دگرگون ساخت من از بخارا به گرگانج خوارزمرفتم. چندی در آن دیار به عزت روزگار گذراندم نزد فرمانروای آنجا نزدیکی پیدا کردم و به تألیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم پیش از آن در بخارا نیز کتابهایی نوشته بودم.
در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود ناچار من از گرگانج بیرون آمدم مدتی همچون آوارهای در شهرها میگشتم تا به جرجان (شهری در محل گنبد کاووس کنونی) رسیدم و از آنجا به دهستان رفتم و دوباره به جرجان (شهری در محل گنبد کاووس کنونی) بازگشتم و مدتی در آن شهر ماندم و کتابهایی تصنیف کردم. ابوعبید جوزجانی در جرجان (شهری در محل گنبد کاووسکنونی) به نزدم آمد.
ابو عبید جوزجانی گوید: این بود آنچه استادم از سرگذشت خود برایم حکایت کرد. چون من به خدمت او پیوستم تا پایان زندگی با او بودم. بسیار چیزها از او فرا گرفتم و بسیاری از کتابهای او را تحریر کردم استادم پس از مدتی به ری رفت و به خدمت مجدالدوله از فرمانروایان دیلمی درآمد و وی را که به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد و از آنجا به قزوین و از قزوین به همدان رفت و مدتی دراز در این شهر ماند و در همین شهر بود که استادم به وزارت شمسالدوله دیلمیفرمانروای همدان رسید. در همین زمانها استادم کتاب قانون را نوشت و تألیف کتاب بزرگ شفا را به خواهشِ من آغاز کرد. چون شمس الدوله از جهان رفت و پسرش جانشین وی گردید؛ استاد وزارتِ او را نپذیرفت و چندی بعد به او اتهام بستند که با فرمانروای اصفهان مکاتبه دارد و به همین دلیل به زندان گرفتار آمد. ۴ ماه در زندان بسر برد و در زندان ۳ کتاب به رشته تحریر درآورد. پس از رهایی از زندان مدتی در همدان بود تا با جامه درویشان پنهانی از همدان بیرون رفت و به سوی اصفهان رهسپار گردید. من و برادرش و دو تنِ دیگر با وی همراه بودیم. پس از آنکه سختیهای بسیار کشیدیم به اصفهان درآمدیم. علاءالدوله فرمانروای اصفهان استادم را به گرمی پذیرفت و مقدم او را بسیار گرامی داشت و در سَفَروحَضَر و به هنگام جنگ و صلح، استاد را همراه و همنشینِ خود ساخت. استاد در این شهر کتاب شفاءرا تکمیل کرد و به سال ۴۲۸ در سفری که به همراهی علاءالدوله به همدان میرفت، بیمار شد و در آن شهر در گذشت و به خاک سپرده شد. او با روشهای اندیشمندانه بیماران را درمان میکرد.
مهاجرت از گرگانج به جرجان (۴۰۳–۴۰۲ هجری/ ۱۰۱۳–۱۰۱۲ میلادی)
ابن سینا در ۴۰۲ هجری گرگانج را به مقصد جرجان (گنبد کاووس)ترک نمود تا دوستش کاووس بن وشمگیر دیلمی از آل زیار را دیدار کند. در این راه، ابن سینا به سوی خراسان رفت و از شهرهای نسا، ابیورد، طوس، سمنگان، جاجرم گذشت و به جرجان)گنبد کاووس(رسید؛ ولی در این میان (در زمستان ۴۰۳ هجری/ژانویه و مارس ۱۰۱۳ میلادی) قابوس درگذشت. گرچه در شرح حال ابن سینا به زبان خودش، دلیلی بر این موضوع نیامده، ولی میتوان علت مرگ قابوس را مسائلسیاسی دانست. ابن سینا در طی این سفر به نظر نمیرسد که در شهری مانده باشد. ابن سینا مدت کوتاهی در جرجان)گنبد کاووس ( در خانه یکی از دوستان صمیمی اش اقامت نمود و در آنجا جوزجانی را دیدار نموده و در خدمت منوچهر بن کاووس بود.
در ری (۴۰۵–۴۰۴ هجری/ ۱۰۱۵–۱۰۱۴ میلادی)
ابن سینا از جرجان (شهری در محل گنبد کاووس کنونی) به ری مهاجرت کرد و در دستگاه حکومتی حاکم آل بویه مجدالدوله رستم وارد شد. مادر مجدالدوله سیده، دستی پشت پرده در تصمیم گیریهای حکومتی بود. ابن سینا با مهارتی که در پزشکی داشت، از نخبگانسیاسی که به مجدالدوله مشاوره میدادند پیشی گرفت و به وی نزدیکتر شد. ابن سینا مجدالدوله را که مبتلا به مالیخولیا شده بود، مداوا نمود.
در همدان (۴۱۵–۴۰۵ هجری/ ۱۰۲۴–۱۰۱۵ میلادی)
ابن سینا در ری بود تا شمسالدوله حاکم آل بویه (برادر مجدالدوله) در ذیقعده ۴۰۵ ه.ق /آوریل ۱۰۱۵ م. به آنجا حمله کرد. ابن سینا به دلایل نامعلوم به قزوین مهاجرت کرده و سپس وارد همدان گردید. وی سپس برای درمان شمسالدوله احضار گردید و به اجبار وزیر وی شد و تا مرگ شمسالدوله در ۴۱۲ ه.ق /۱۰۲۱ م. در این سمت باقی ماند. یک بار در این دوران ابن سینا با لشکریان امیر درگیر شد. پس از مرگ شمسالدوله، سماءالدوله روی کار آمد و از ابن سینا خواست تا در جایگاهش باقی بماند؛ ولی ابن سینا تمایلی به این موضوع نداشت و در انتظار فرصتی برای ترک آن دیار بود. او پنهانی با علاءالدوله حاکم آل کاکویه نامه نگاری کرد که دیوان آل بویه در همدان و مخصوصاً تاجالملک ابونصر ابراهیم بن بهرام کوهی وزیر کرد آل بویه به وی ظنین گردیده، به اتهام خیانت در قلعهای در فرجان ابن سینا را زندانی کردند. ابن سینا ۴ ماه زندانی بود تا اینکه علاءالدوله به همدان تاخت و سلطنت سماءالدوله را پایان داد و ابن سینا از زندان آزاد شد. علاءالدوله به ابن سینا پیشنهاد منصبی در همدان را داد که نپذیرفت. چندی بعد ابن سینا تصمیم به مهاجرت به اصفهان گرفت و در لباس صوفیان به همراه برادرش، ابوعبید جوزجانی و دو برده به آنجا رفت.
در اصفهان (۴۲۸–۴۱۵ هجری/۱۰۳۷-۱۰۲۴ میلادی)
علاءالدوله، ابن سینا را با عزت و احترام پذیرفت و ابن سینا در اصفهان سکنی گزید و سالهای پایانی عمرش را در خدمت وی گذراند و در بیشتر سفرها با وی همراه بود. در یکی از این سفرها به همدان در سال ۴۲۸ هجری، ابن سینا مبتلا بهقولنج شد که دائماً به آن مبتلا میگشت و در اثر آن درگذشت و در همدان به خاک سپرده شد و آرامگاه بوعلیسینا هماکنون در این شهر قرار دارد.
ابن سینا و ازدواج
در منابع تاریخی هیچ گزارش جدی درباره ازدواج ابن سینا مطرح نشدهاست، جز اینکه برخی گفتهاند با دختری به نام یاسمین که کنیز فراری خلیفه بغداد بود، ازدواج کرد، که آن هم دیری نپایید.
اخلاق و صفات
با توجه به آثار به جا مانده از ابن سینا معلوم میشود که او فردی بسیار باهوش و پرکار بودهاست.
ابن سینا فیلسوف
ابن سینا بسیار پیرو فلسفه ارسطو بود و از این نظر به استادش فارابی شباهت دارد. مبحث منطق و نفس در آثار او در واقع همان مبحث منطق و نفسارسطو و شارحان او نظیر اسکندر افرودیسیو ثامیسطیوس است. اما ابن سینا هرچه به پایان عمر نزدیک میشد، بیشتر از ارسطو فاصله میگرفت و به افلاطون و فلوطین و عرفان نزدیک میشد. داستانهای تمثیلی او و نیز کتاب پرحجم منطق المشرقین که پایان عمر تحریر کرده بود، شاهد این مدعاست. متأسفانه امروزه از این کتاب تنها پیش گفتارش در دست است؛ ولی حتی در همین پیش گفتار نیز ابن سینا به انکار آثار دوران ارسطویی خویش مانند شفا و نجات میپردازد.
به دلیل آنکه در آن دوره، عربی زبان رایج آثار علمی بود، ابن سینا و سایر دانشمندان ایرانزمین که در آن روزگار میزیستند کتابهای خود را به زبان عربی نوشتند. بعدها برخی از این آثار به زبانهای دیگر از جمله فارسی ترجمه شد. از جمله اثر قانون در طب که توسط عبدالرحمن شرفکندی به زبان فارسی ترجمه شدهاست.
برابریابی برای واژههای عربی و واژهسازی از سویِ ابنِ سینا
افزون بر این، ابن سینا در ادبیات فارسی نیز دستی توانمند داشتهاست. بیش از ۲۰ اثر فارسی به او منسوب است که از میان آنها، بیگمان» دانشنامه علائی« و» رگشناسی« و» رسالة النبض« از نوشتههای او است. آثار فارسی ابن سینا، مانند سایر نثرهای علمی زمان وی، با رعایت ایجاز و اختصارکامل نوشته شدهاست. ابن سینا برای بیان مفاهیم نو به فارسی در آثار خود دست به واژهسازی زده است.
برپایه پژوهشهای دکتر محمد معین و سیدمحمد مشکات، شمار واژگان آفریده ابن سینا در دانشنامه علایی و رگشناسی ۱۰۳۹ واژه است. برخی واژههای آفریده ابن سینا در این دو اثر سترگ چنین هستند:
بُرینش بهجای قطع (که در ریاضی بهکار میرفت)، پذیرا بهجای قابل (در فلسفه)، روان بهجای نفس، سربهسر بهجای مساوی، کرده بهجای مفعول، کُنا بهجای فاعل، گداخته بهجای مایع،مایگی بهجای مادیّت، نهاد بهجای وضع، یکیای بهجای وحدت، افکندنِ گمان بهجای تولیدِ شک، ایستادگی بهخودیخود بهجای قائمِبالذاتبودن، بالش (نمو، از بن واژه بالیدن)، بَستَناکی بهجای انجماد، بهره پذیر بهجای قابل قسمت، بیگسستگی بهجای لاینقطع، پیداگر، پیوندپذیر، جانِ سخن گویا بهجای نفسِ ناطقه، جُنبایی بهجای حرکت، جنبشدار، جنبشِ راست بهجای حرکتِ مستقیم، جنبش گِرد بهجای حرکتِ مستدیر، چه چیزی بهجای ماهیت، دیرجنب، رایش بهجای علمِ ریاضی، روشنسرشتی، زایشدِه بهجای مولّد، زِفر زبرین بهجای فکِ اعلی، زِفر زیرین بهجای فکِ اسفل، شایدبود بهجای امکان، گوهر روینده بهجای جوهر نامی، نادیداری بهجای باطنی،هرآینگیبودن بهجای وجوب، حدِّ کِهین، حدِّ مِهین، حدِّ میانگین، علمِ ترازو بهجای علمِ منطق، علمِ سپسطبیعت بهجای علم مابعدالطبیعه، نبض درنگی، نبض دمادم، نبض ستبر، نبض لرزنده.
[1] نقل به مضمون از سایت http://naghdfa.ir
[2] ایمانی، ندا، تاریخ پوشاک
[3] نقل به مضمون از سایت http://www.aftabir.com
[4] نقل به مضمون از سایت http://www.aftabir.com
کدمطلب: Dr98032101
نقدی بر فیلم تحریف آمیز پزشک با ارائه مستندات تاریخی و اجتماعی عصر ابوعلی سینا(ره) – بخش اول
نقدی بر فیلم تحریف آمیز پزشک با ارائه مستندات تاریخی و اجتماعی عصر ابوعلی سینا(ره) – بخش دوم
احسنت به شما که از شخصیت این دانشمند بزرگ و گرانمایه به این خوبی دفاع می کنید…