چرا جاهلیت دوم مخرب تر است؟
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:«من بین دو جاهليّت كه دومين آن مخرّ ب تر از اوّلي است، برانگيخته شدم.»
جاهليّت اوّل، در ازدحام تعصّب قبيله اي و حزبي، زنده به گور كردن دختران، تبرّج و خودآرايي، قمار و غنا و بت پرستي مزمن، جز با بعثت پيامبر آخرالزّمان، نزول وحي و تحمّل رنج و سختي رسول آخرين برطرف نشد. اما پس از آن با رحلت پيامبر رحمت به جای اتّحاد و اتّفاق بر صراط مستقیم، با غلبه عناصري چون غفلت، دسيسه، كاهلي چنان زاويه اي در مبادي و مباني و صورتهاي اين آيين آسماني پديدار گشت كه وصيّ گرامیحضرت پيامبر اكرم(ص)، در خطبة 107 نهج البلاغه پيش بيني فرمودند: «اسلام را چون پوستيني وارونه خواهند پوشيد.»
امروز، بيش از هر زمان و روشن تر از هر دوران، نهيب دردمندانة امام علي(ع)به گوش میرسد. گويا همين امروز از گنج خانة سينة پر درد او، اين عبارات زبانه میكشد كه با عتاب میفرمودند: «…چگونه است كه شما را پيكرهايي بیجان و جانهايي بیپيكر؛ عابداني بیصالح، تاجراني بیسود، بيداراني خواب، حاضراني غايب، ناظراني كور، شنوندگاني كر و گويندگاني لال میبينم…؛
اين راهها شما را به كجا میبرد؟؛تاريكيها تا چه وقت شما را سرگشته و حيران مینمايد؟؛ دروغها چگونه شما را میفريبند؟؛ اين بلاء از كجا به سر شما میآيد و به كجا بازگردانده میشويد؟»
هيهات! امام علي(ع)، نه گوشي يافت تا سخنش را بشنود و نه دستي و دلي كه او را در كندن درخت ضلالت ياري دهد، از اين رو، جملة پيشبينيهاي او دربارة آيندة آن امّت و فرهنگ و مدنيّتش محقّق شد. به همان سان كه او در آيينة دل و علم خويش میديد. او پيش بيني كرده بود:
« باطل در محلّ خود جاي میگيرد؛
جهالت بر مركبهايش سوار میگردد؛
و گروه ستمگر، بزرگ و بزرگ تر میشود؛
دعوت كننده به سوي حق كمياب شود و روزگار، چونان گزندهاي وحشي حمله آورد؛
شتر باطل و سپس سكوت، عربده كشد و قوّ ت يابد؛
مردم بر معصيت پيمان برادري بندند و بر دين داري از هم دوري گزينند؛
بر دروغ و ناروا با يكديگر دوستي كنند و بر راستي دشمني ورزند؛
فرزند باعث خشم پدر، باران باعث حرارت، مردم پست فراوان و خوبان
كمياب شوند؛
توانمندان همچون گرگ و حاكمانشان درّ نده، ميانه حالان طعمه و نيازمندان همچون مردگان شوند؛
راستي ناپديد و دروغ فراوان گردد؛
مردم به زبان اظهار دوستي و به دل دشمني كنند؛
فسق عامل نسبت، عفّت باعث شگفتي و اسلام را همچون پوستيني وارونه پوشند.
اين همه، تفسير و تفصيل آن كلام پيامبر(ص)بود، كه فرمودند:
«جاهليّت دوم، مخرّ بتر از اوّ لي است.»
با اين توصيفات، بركندن بيخ درخت تنومند جاهليّت دوم به مراتب سخت تر از اوّلي است.
شيطان، در دوردست نيرنگهاي خود، روزي را میديد كه چنان باورهاي بشر را تغيير دهد كه در عين غوطه وري در جهالت، خود را عالم پندارد. عالم نمايِ جاهل، آن زمان كه میپندارد در علم و آگاهي و ادب، روزگار میگذارند، چنان در بندِ جهل است كه عربِ بت پرست عصر جاهليّت اوّل، پيش او انگشت به دهان میماند.
آنكه سنگ و چوب و صخره را ما به ازاي حضرت حق میپرستيد، دستِ كم، موجودي خارج از خود را معبود خويش گرفته بود؛ ليكن مهم ترين مشخّصّة انسان در عهد و عصر جاهليّت دوم، در وجه عقيدتي، معجوب شدن
انسان در برابر خود، معبود فرض كردن خود و اصالت دادن به خود در برابر حق است. به كرّات اين جملة معروف فيلسوف فرانسوي، رنه دكارت را شنيدهایم كه گفته بود: «من میانديشم، پس هستم!» شايد بتوان او و دريافتش را مدخل ورود بشر به عصر جاهليّت دوم و مدرن شناخت.
تا پيش از عصر حاضر و غلبة تاريخ و تفكّر غربي، بشر در جهل بسيط سير میكرد. از اين رو، بخت خضوع و خشوع در برابر حق را به تمامیاز دست نداده بود، امّا از اين عصر، بشر خود بنيادي پيشه كرد و با اصالت دادن به دريافتهاي حاصل از تجربة حواسّ ظاهري، خود را حجّت و قطب، منشأ شناخت و فاعل تامّ شناسنده خواند و از عالم و آدم تفسيري مادّي ارائه كرد.
از اين رو چنان امر بر او مشتبه شد كه خالق هستي، كتب آسماني و کلام وحياني انبيا و اوصياي الهي را به محكمة عقل كمیمتّكي به دريافتهاي حسّي كشيد و احكام خود را دربارة آنها صادر كرد. در واقع بنايي جديد بر پايهاي جديد پديد آورد و از اينجا، خداي نو، كتاب نو و احكام نو پديد آمد.از پي آن، پاي هر چه كه به او قدرت، برخورداريِ و لذّت میداد، مهر تأييد زد. هر چه را با محك تجربة حسّي درمي يافت، امضا كرد. هر امر و نهي را كه مانع و رادع اين برخورداري، لذّتجويي و قدرت طلبیبود به كناري افكند و آن را حاصل جهل و خرافه پنداشت و شد، آنچه شد. عالمینو، آدمینو و جاهليّتي نو متولّد شد.
تفكّر اومانيستي، اخالق ليبراليستي، اباحيگري و نگاه سكولاريستي، دنيوي گري؛ توأم با هم، مشخّصات مهمّ جاهليّت دوم را مینمايانند و خداي نو، اخلاق نو و انسان نو را معرفي میكنند.
بعثت رسول اكرم(ص)و ابلاغ رسالت و انزال كتاب آسماني، براي عرب جاهلي، دروازة خروج از جاهليّت اوّل و بسط و گسترش علم و دانايي حقيقي بود؛ همان كه كيفيّت همه چيز را ديگرگون ساخت. گويي كه تولّد انساني جديد و جماعتي جديد را در عرصة هستي سبب شد و باعث شد تا بشر پاي در آستانة انسانيّت الهي بگذارد و تودة بیخبر و آلوده به جهالت، امكان ورود به عرصة امّت اسلامیرا بيابد. از اينجا مسلمان و امّت اسلامیمتولّد شد. هم آنان كه در پرتو قرآن، سيره و سنّت آن معلّم آسماني، حامل قرآن، نماد علم و حيات عالمانه در عرصة زمين شدند.
ترديدي نيست كه صورت تاريخي و حيات مادّي و تمدّني، همة اعتبار، اصالت و جايگاه خود را نه از رنگ و لعاب و تنوّع و تكثّر اشيا، از امري اخذ میكند كه به حقيقت، صاحب اصالت و جاه است.
معني دهنده و اعتبار بخشنده به همة صورتهاي مادّي و معاملات و مناسبات مردم، قبل از هر امر، جان معنوي و فرهنگي آن صورتهاست. همان هويّتي كه با بعثت نبیاكرم(ص)از كتاب الله و آل الله حاصل آمده بود.
غيبت و فقدان كتاب الله و آل الله در صورت تمدّني و حيات فرهنگي، بشر و جامعة بشري قبل از بعثت را متّصف به صفت جاهليّت كرده بود. چنان كه، حضور آن دو، آن صفت مذموم را از آن جدا كرد و باعث ظهور مدينة فاضله يا عالمه شد.
در عصر نبیگرامي(ص)و حضور كتاب الله و آل الله، تمدّنهاي ايراني و رومینيز با همة صورتهاي پيشرفتة زيبا حاضر بودند؛ ليكن غفلت از جان حقيقي و عامل حيات بخش آسماني، آن دو تمدّن را هم از داشتن عنوان حيات طيّبه و مدينة عالمه و فاضله، محروم ساخته بود. از همين روست كه، نشانة خروج از جاهليّت اوّل و جامعة جاهل، در ميان آيات و روايات، تأسّي و تأمّل در ساحت كتاب الله و تمسّك و توسّل به ساحت آل الله اعلام شده است.
اعلام فرا رسيدن فصل جاهليّت دوم و به عبارتي جاهليّت مدرن، در واقع اعلام خارج شدن جان و روح تعالي بخش كتاب الله از فرهنگ و تمدّ ن بشري و غيبت سيره و سنّت آل الله از مناسبات و معامالت فردي و جمعي بشر است.
در اين رويكرد، مطابق پندار حاميان و مبلّغان اصل ترقّي يا همان مدرنيته، آنچه مالك تشخيص و باعث اعتباربخشي و شرط اعلام حيات عالمانه است، زيست مدرن و تمدّ ن تكنولوژيك است. همان كه بشر غربیرا مبتلاي توهّم ساخت و باعث شد تا گمان كند با تجربة مدرنيته از جهالت رسته و به محضر خورشيد علم و آگاهي راه يافته است.
اين سخن، پرده از پنداري ديگر نيز برميدارد: سير حيات در عرصة زمين و گذار زمان كمّي، الزاماً به منزلة سير اكمالي و تجربة كمال نيست. اگر جز اين بود، رسول الله(ص) پيشاپيش امّت خود را از تجربة جاهليّت دوم در آخرالزّمان و سالهاي قبل از ظهور با خبر نمیساخت.
همة مظاهر و مصاديق بيان شده دربارة جاهليّت اوّل را بنگريد و همة آنچه كه كتاب الله و آل الله آنها را نهي فرمودهاند، فرا رو قرار دهيد تا دريابيد كه ساحت جان بشر، امروز از نور علم روشن يا غرق در تاريكي و جهل است؟
نكتة جالب آنكه، به رغم تصوّر و توهّم ما، جاهليّت، در عصري كه آكنده از بالندگي تمدّ ن مدرن و تكنولوژيك است، به مراتب سخت تر از جاهليّت اوّل جلوه ميكند.
نبیاكرم(ص) از پيروان اين جاهليّت كه حاصل دنبال كردن جاهليّت اوّلي است، با صفت منفورترين ياد ميكنند و میفرمايند: «منفورترين مردم نزد خداوند سه تن هستند: زنديق در حرم، دنبال كنندة سنّت جاهلي در اسلام و خواهان ريختن خون انسان بیگناه.»
سخن اميرمؤمنان، علي(ع) خطاب به مردم آخرالزّمان شگفت است، آنجا كه فرمودند:«اي مردم! به علم يقين بدانيد، آن كس كه با جاهليّت مرسوم در ميان شما به استقبال قائم ما برود، با آن كس كه با جاهليّت اوّل به استقبال رسول خدا(ص)رفت، تفاوتي ندارد و دليل آن اين است كه در آن روز همه بر رسم و روش جاهليّت زندگي خواهند كرد، مگر آن كسي كه مورد رحمت خداوند قرار گيرد.»
وقتي ظلم در عرصههاي فكري، اخلاقی و عملي رسوخ كرده و بشر، عين ظلم شده و غرقة بيداد، انكار و تبرّي، الزاماً بايد همة پهنههاي اعتقادي، اخلاقی و عملي ظالمانه را شامل شود. اين نفي و انكار، زمينه ساز استقبال است. شايد يكي از دلايل تأخير در امر ظهور، همين بد استقبالي باشد.
هماره، در حالي كه راه و رسم جاهلي را پاس ميداريم و براي بقا و دوامش از همة مرزها و حدود تعيين شده در حوزة اعتقادي و اخلاقی و حرامها و حلالهاي كتاب الله و آل الله ميگذريم، از امام زمان(عج) هم سخن میگوييم. اين همان استقبال جاهلانه از حجّت حيّ خداوند است. همان كه به ظهوري و حضوري نمیانجامد.
شايد بزرگترين پيامد سيطرة جاهليّت دوم، كه پس از فراموش كردن حجّت حق و مستور داشتن امام در پس پردة غيبت و غفلت حاصل میشود، همه گير شدن ظلم باشد. تنها از اين طريق؛ يعني عموميّت يافتن ظلم است كه زمين مملوّ از ظلم میشود.
يك معني ظلم تاريكي است. ظلمت و تاريكي حاصل بینوري، غيبت و دوري خورشيد عالم تاب است؛ چنان كه امروز، بشر در ظلمت دست و پا میزند، امّا معني ديگر ظلم در برابر عدل است. ظلم؛ يعني درهم ريختگي و جابه جايي. وقتي همه چيز از جاي خود خارج میشود، معروف، منكر و منكر، معروف میشود. در اين حالت است كه ظلم اتّفاق میافتد، فراگير میشود و بر پهنة قلبها و چشمها سايه میافكند، مثل ظلمت. امّا در سلسله مراتبِ ظلم، بزرگترين ظلمِ رفته، همان است كه گفته شد؛ يعني بشر خودش بدل حق و حجّت حق شده است؛ چنان كه بزرگترين منكر، انكار امام حق و ناشناس ماندن ايشان است و بزرگترين معروف، معرفي ايشان است. در اين ظلم و جابه جايي بزرگ، تمامیحسّاسيتها دربارة معروف و منكر از بين میرود.
ترويج همجنس بازي از طريق هزاران برنامة ماهواره اي، شرب خمر، زنا، كفرگويي و اسائة ادب به كتب آسماني، قرآن سوزي و امثال اينها، سريع تر از هر سفينه اي، جنود ابليس را بر سر بشر آوار میسازد.فيلمها، چنان زشتي و قبح كشتن و ضرب و جرح را از بين ميبرند و همه روزه هزاران تصوير از قتل و جنايت را پيش چشم كودكان میآرايند و به اين رتيب روان عمومیجامعه بيمار میشود؛ بلكه هم پاي گناهان، مسيرهاي ورود جنود ابليس بر صفحة قلب و جان انسانها گشوده میشود.
از گذشتههاي دور، مساجد، ابنيّههاي مذهبي، مجالس وعظ و تذكار، اولياي الهي و علماي ديني؛ چون حصني شهر و كوي و برزن و خانهها را در برابر تيرهاي جنود شيطاني، در امان نگه ميداشتند. متأسّفانه طيّ دهههاي اخير برگزاري همة اين مجالس در اقصا نقاط زمين، رو به ضعف و كاستي نهاد؛ جاي منبر و خطابه را صفحة شيشهاي و نوراني تلويزيون گرفت؛ صورت معماري هم عوض شد، هيچ مهندسي از حكمت پشت معماري نپرسيد و در چشم بر هم زدني، بناهاي مثلثي و هرمي، شهرها را در محاصرة خود گرفتند، بناهايي كه جاذب نيروهاي منفي منتشر پيرامون زمين و انسانها بودند.
سابق بر اين، مردم با اذكار و ادعيه اي خاص، روز خود را آغاز ميكردند و بدان عادت داشتند؛ چنان كه شيطان را به ستوه میآورد و از پيرامون مردم و خانه و كاشانة آنها دور میساخت، اين همه نيز، به فراموشي سپرده شدند.
همه، دست به دست هم دادند تا برجها و قلعههاي محافظ فرو ريختند،آنگاه سر در پي علوم جديد بي بنياد روانشناسي و جامعه شناسي گذاشتند تا شايد به مدد آنها، راز فراواني جرم و جنايت، طلاق، بد اخلاقیهاي اجتماعي و حرمتشكنيها بر آنها مكشوف شود.
متأسّفانه در سالهاي قبل از ظهور، ژرفا و وسعت جهالت از سويي و جدا افتادگي از سيره و سنّت رسول خدا(ص) و كلام آسماني قرآن از ديگر سو، بر احساس بيگانگي مردم و غربت دين چنان میافزايد كه آيين و مرام آخرين وصيّ رسول خاتم(ص)، حضرت مهدي صاحب الزّمان(عج) در چشم مردم به مثابة آيين جديد میآيد.
امام صادق(ع) فرمودهاند:»هنگامیكه قائم ظهور كند، با امر جديد خواهد آمد، چنان كه رسول خدا(ص)در آغاز اسلام، مردم را به امر جديد دعوت میكرد.«
بدعتها در سير تدريجي و تكويني، همة سنّتها را از ميدان خارج ساختند تا آنگاه كه به تمامي، بدعتها جايگير شدند و جاهليّت دوم ريشه دواند؛ صورت فرهنگ و تمدّ ن به خود گرفت؛ قوام يافت و مسلّح به سلاح فنّ و آگاهي و تجربه شد تا با تمام قوا در برابر هر مصلح و احياگري بايستد.
عبدالله بن زراره از قول امام صادق(ع) نقل ميكند كه حضرت فرمودند: «همانا قائم ما با جاهلان سرسخت تري نسبت به جاهلاني كه رسول خدا(ص)در دوران جاهليّت با آنها برخورد داشت، روبه رو میشود و متحمّل رنج و سختي بيشتري خواهد شد.»
راوي میپرسد، چگونه چنين چيزي ممكن است؟ فرمودند:«رسول خدا(ص)در حالي به پيامبري برانگيخته شدكه مردم سنگ و صخره و مجسّمههاي چوبیرا میپرستيدند. امّا قائم ما هنگامیقيام میكند كه همة مردم براي مقابله با او به تأويل كتاب خدا و احتجاج به آن متوسّل می شوند. »
اسماعیل شفیعی سروستانی
خیلی از سوالاتمبا این نوشته جواب داده شد