خلط بلغم
بلغم (humor. sputum):
یکی از اخلاط چهارگانه. مایعی است که در معده تولید می شود و در بدن جایگاه خاصی ندارد و در تمام سطح بدن همراه با خون در جریان است. بلغم طبیعی در روند طبیعی خویش به خون تبدیل می شود. در واقع بلغم خون خامی است که در صورت پخته شدن به خون تبدیل می شود. مزه این نوع بلغم شیرین است و طبع آن سرد و تر است. وجود بلغم برای اندام های بلغمی مانند مغز و اندام های پر حرکت مانند مفاصل ضروری است زیرا وقتی اندام های بدن از جذب مواد غذایی محروم می گردند، به وسیله حرارتی که بلغم ایجاد می کند نیرو می گیرند. در اصطلاح طب قدیم خلطی از اخلاط چهار گانه بدن است (منتهی الارب) در اصطلاح پزشکی امروز جسمی سفید و لزج و نرم و غالباً شبیه به پیه که در حالت مریضی از اغشیۀ مستبطن به تجاویف بدن انسان مسترشح گشته خارج می گردد (ناظم…) لنف. بلغم خلطی مایل به زردی یا بی رنگ که از سیر و حرکت گلبول های سفید بدست می آید و در رگ های لنفی جریان دارد، شیره آب مانندی که در نباتات جریان دارد. لنفاوی یعنی دارای لنف. (فرهنگ دهخدا). بلغم دو نوع است: 1- طبیعی و غیر طبیعی، طبیعی غذائی است خام که حرارت و قوت معده آن را تمام نگواریده باشد و این بلغمی تواند بود که چون حرارت اصلی و قوت هاضمه یعنی قوت گوارنده قویتر گردد غذا گردد از بهر آن که وی خونی تمام ناپخته و رنگ او سفید باشد و سطبرتر از خون باشد و هیچ مزه ندارد و طبع آن با قیاس با خون و صفرا سرد است، و بقیاس با تن مردم سرد نباشد، و آفریدگار جل و علا بلغم را جایگاهی خاصه پدید نکرد چنان که صفرا و سودا کرده است، و اندر همۀ تن پراکنده آن را بگذاشت همچنان خون، از بهر آن که بلغم خون طبیعی مانده است بخون و تن را بدان حاجت های ضروری است که از چند گونه: یکی آن که تا هر گاه که سببی افتد که غذا باندامها دیرتر خواهد رسید نزدیک هر اندامی چیزی حاصل باشد که حرارت اصلی و قوت هاضمه که هر اندامی را هست روی بدان آرند و آن را تمام بپزند و بگوارد و این حاجت که یاد کرده آمد نه بصفرا است نه بسودا، و هیچ یک از این دو، بدین کار نشاید از بهر آن که هر دو تمام پخته اند و از تمامی اندر گذشته و قوت هاضمه آنرا از تمام پختگی باز پس نتوان آورد. و دیگر باره پختن و بگواریدن، لیکن این بلغم هنوز اندر وی لختی خامی هست و قوت هاضمه آنرا تمام تواند پخت، و حاجت دوم آنست که می باید جزوی از این بلغم با خون بیامیزد و تا خون بدان سبب شایسته غذای اندامهائی گردد که مزاج آن سرد و تر باید باشد چون دماغ و حاجت سوم آن که تا بندگاها را که حرکت بسیار باشد تر و نرم می دارد تا بسبب حرارتی که از حرکت خیزد خشکی اندر وی پدید نیاید، و معدن بلغم معده است. و هر گاه که حرارت معده کمتر باشد و قوت هاضمه سخت ضعیف باشد بلغم بسیار تولد کند خاصه اگر خوردنیها سرد تر باشد و روزگار زمستان باشد و مردم نیز ریاضت و حرکت کمتر کنند و اندیشه بر دل نباشد. (ذخیره…).
نشانه های غلبه بلغم (Phlegm overpowering):
سپیدی رنگ روی باشد و نبض کوچک و نرم و متفاوت و بطی و سردی و تری بر ظاهر پوست و سستی گوشت اندامها و کسالت و بسیاری آب دهان و ستبری آن و کمتر گواریدن طعام و آروغ ترش و سپیدی بول و اندر خواب چیزهای سپید و سرما و آب و برف دیدن و بسیار خفتن و تشنه ناشدن لکن اگر بلغم شور باشد تشنگی باشد و آن تشنگی به آب سرد بنشیند و خواب آرد لکن خوش نخسبد خاصه در فصل زمستان به سن کودکی و پیری تن فربه و ماهی تازه و ترید و از این قبیل اغذیه است (ذخیره…). 1- شور شدن دهان 2- سفیدی بیش از حد پوست بدن 3- شل شدن و آبکی شدن پوست بدن 4- سفیدی زود هنگام موها 5- سردی دست و پا 6- دیر هضم شدن غذا 7- خواب آلودگی 8- جاری شدن آب دهان 9- رقیق بودن آب بینی 10- کم هواسی 11- دفع ادرار به میزان زیاد و با فشار زیاد 12- سستی و بیحالی 13- ریزش مو زودتر از موعد مقرر 14- درد معده 15- درد کمر وگرده (بین کتف ها یعنی ماهیچه های گردن) 16- پا درد و زانو درد 17- بیماری لغوه و پارکینسون 18- بیماری برص و پیسی (ویتیلگو) 19- نقرس 20- تنگی نفس 21- تپش قلب (مخصوصاً زمان بیدار شدن از خواب) 22- زیاد سرفه کردن 23- ضعف مثانه 24- لکه های قهوه ای در سفیدی چشم.