رذیله حرص انسان را ساقط می کند
در گفت وگو با دکتر شریفی در باب رضایت از زندگی مطرح شد
يکي از درجات بلند معنوي که اولياء الهي مزين به اين صفت نيکو بودند مقام «رضا» است. در اينکه چگونه ميتوان روح خود را به اين صفت آراست با دکتر مجتبي شريفي پژوهشگر و نويسنده در حوزه دين و اخلاق به گفتگو نشستيم. آنچه در پي ميآيد صحبتهاي وي است.
اصل رضا که در بسياري از روايات به عنوان يک صفت پسنديده از آن ياد شده به چه معناست؟
واژه رضا به معناي همسويي است. همسو شدن با يک شيء يا يک چيز. زماني که اين همسو شدن با تقدير الهي يکي ميشود، رضاي الهي صورت ميپذيرد. در واقع ميشود گفت: رضايت به مشيت الهي دارويي است که قلب انسان را شفا ميدهد. هر کسي که راضي به تقدير خداوند باشد يک زندگي راحت را پشت سر ميگذارد.
خيلي وقتها ما در اطرافمان کساني را ميبينيم که براي رسيدن به هدفشان راه را درست نميروند يا در زندگي انتخابهاي اشتباهي را انجام ميدهند. به عنوان مثال اشتباه در انتخاب همسر يا رشته تحصيلي. بعد که ازآنها سؤال ميشود چطور شد که اين اشتباه بزرگ را مرتکب شدي ميگويد: تقدير من چنين بوده! دين اسلام در اينباره چه توضيحي دارد؟
انسان بايد شناخت صحيحي نسبت به قضا و رضا داشته باشد. به عنوان مثال شما در تابستان در خانهتان نشستهايد که يک دفعه برق قطع ميشود و شما مجبور ميشويد ساعتي گرما را تحمل کنيد و هيچ کاري هم از دستتان بر نميآيد. خب در اينجا بهترين برخورد اين است که با خود بگوييم اين قضا بوده و من بايد در برابر آن راضي باشم. به اين صورت که پيش خودم بگويم اين همه زير کولر خوابيديم حالا يک ساعتي هم گرماي تابستان را تحمل کنيم.
اما در مورد اينکه کسي انتخاب اشتباهي انجام ميدهد يا مرتکب گناهي ميشود در واقع عقوبت آن اشتباه در تقدير الهي بر او نازل ميشود. بعضي امور از طرف افراد خلط ميشود. ما وقتي در مورد تقدير صحبت ميکنيم؛ يعني چيزي که از حدود اختيار ما خارج است.
اما وقتي تصميم گرفتن در مورد کاري بر عهده خود ما باشد خب انسان به عقلش رجوع ميکند. حالا اگر در اين بين اتفاق غير منتظره و پيش بيني نشدهاي رخ داد آن وقت ميتوان گفت قضاي الهي بر اراده ما چيره شده و ما بايد در اين مواقع تسليم تقدير الهي شويم.
يک مثال ميزنم: شما خواب هستيد يک دفعه بچه سه سالهتان ميپرد روي شما و بيدارتان ميکند. در اينجا بهترين رفتار اين است که با خود بگوييم اين حُبّ و دوست داشتن خواب است که باعث ميشود من عصباني شوم وگرنه کودک گناهي مرتکب نشده که سر او فرياد بزنم. اگر همان لحظه از حبّ خواب بگذرم عصباني و ناراحت نخواهم شد و سر بچهام هم داد و بيداد نخواهم کرد. اما وقتي خودمان در زندگي انتخاب غلطي انجام ميدهيم از آن ميتوان به سوء القضا تعبير کرد. ما در اين حالت اشتباه کردهايم و سوء الاختيار از سوي شخص شکل گرفته پس بايد منتظر تاوان آن هم باشيم.
آيا ارتباطي بين ايمان و رضايت از تقدير الهي وجود دارد؟
وقتي شما يقين داشته باشيد که تقدير و مشيت الهي بالاتر و برتر از تصميم ما است با آرامش بيشتري زندگي خواهيد کرد. اينجاست که ايمان ارتباط مستقيمي با رضايت از تقدير دارد. انسان اگر بتواند رابطه محيط با خودش را بشناسد به اين حالت که اطرافيان اگر بر خلاف ميل او رفتار کردند او بيتابي کرد و ناآرام شد، منشأ اين ناآرامي را در ايمان ضعيف خود ببيند نه اطرافيانش، در اين صورت ميتواند روي قوي کردن ايمان خود بيشتر کار کند. اينجا اطرافيان وسيلهاي شدند تا صفات بد نهفته در درون ما نمايان شود. مثل همان حبّ خواب که مثال زدم. انسان اگر به مرحلهاي از ايمان برسد و بگويد من تدبير ميکنم و زماني که خداوند تقدير کرد آنجا ديگر بايد به نفع خداوند عقب ميکشم، آرامش خواهد يافت.
چه آسيبهايي در اثر عدم رضايتمندي و حرص و طمع در زندگي انسان وارد ميآيد؟
رذائل در خلاء که نمود پيدا نميکند، بلکه در محيط است که خود را نشان ميدهد. وقتي زمينههاي حرص و طمع فراهم ميشود آنجاست که انسان ميفهمد خداوند ميخواهد رذائل به وسيله بستري که فراهم ميشود نمود پيدا کند. يک مثال ميزنم:
شخصي به بازار ميرود 10 تا وسيله هم ميخرد که نيازي به آنها ندارد. وقتي هم از آن شخص ميپرسي اينها را براي چه خريدي؟
شما که نيازي به آنها نداري؟ در جواب ميگويد: حالا شايد بعداً لازم شود! اينها ثمره حرص است. همين موقعيت خريد ميتواند به ما نشان دهد آيا ما فرد حريصي هستيم يا خير! وقتي حسد در انسان برانگيخته ميشود با خود ميگوييم چرا خداوند به فلاني نعمتهايي داده که به ما نداده! اما شخصي که اين خصيصه ناپسند را از خود دور کرده در مواجهه با کسي که نعمتهاي فراواني دراختيار دارد با خود ميگويد: خداوند هم براي من جبران ميکند. من اميد به وعدههاي خداوند دارم. بيشک ذات اقدس الهي نعمتهايي در اختيار من قرار داده که آن شخص ازآنها محروم است.
چرا ما با اينکه يک جامعه ديني هستيم اما ميزان رضايتمندي از زندگي در بينمان شاخص پاييني دارد؟ براي اصلاح اين وضعيت چه راه کارهايي وجود دارد؟
دين آمده که آحاد را اصلاح کند و آحاد در کنار همديگر يک امت هستند و يک جامعه را تشکيل ميدهند. در دين، هم فرد لحاظ شده
هم رابطه او با جمع. شما فردي را تصور کنيد که به خاطر بيماري حسد شب خوابش نميبرد. به ناچار پيش روانپزشک ميرود و برايش قرص خواب تجويز ميشود. اما با قرص خواب که حسد بيمار درمان نميشود بلکه قرصها اثر تخديري ايجاد ميکند تا شخص شبها راحتتر بخوابد. در اينجا فرد يک رابطه با محيط دارد و يک رابطه با خودش.
اينجاست که دين ميآيد و رابطه فرد به گونهاي که با خودش کنار بيايد را به او آموزش ميدهد. فرد بايد ياد بگيرد که چون ناآرامي من است پس منشأش هم در من است. بنابراين طبق قاعده منشأ و اثر، منشاء را در خودمان جستجو کنيم. در واقع اطرافيان آمدهاند و منشأ رذائل نهفته در ما را فعال کردند تا به من بفهمانند که حسود هستم، بخل دارم، در اينجاست که براي درمان بايد ببينيم خداوند متعال چه وعدههايي داده. خداوند وعده رستگاري به کساني داده که بخل نميورزند، من بايد از حسد بگذرم. بايد از بر نعمتهاي مازاد بر حاجتم بگذرم. من بايد اميال ناشي از صفات بد را در درونم ناديده بگيرم تا شامل رحمت وعدههاي خداوند شوم.