مالش بدن كه باصطلاح مشت و مال مىگويند
بدانكه در مشت و مال منفعتهاى عظيم است حتّى آنكه وارد شده است كه اگر بگويند كه مالش مرده را زنده مىكند بعيد نيست و بدانكه در مالش منفعتهاى عظيم و كسالت را مىبرد و بدن را فربه مىكند و مشت و مال شديد بدن را سخت مىكند و ملايم آن بدن را نرم مىكند باعتدال بمالند بدن فربه شود و مالش بسيار بدن را لاغر مىكند و يا بارچه خشن ماليدن عضو را غليظ و قوى كند و اگر در عضوى يبس غالب شده باشد و مفصّلى خشك شده باشد به ملايمت و با روغنها انْسَب است و اگر
و اگر در شانه و اعضا وجعى باشد مالش ملايم و به دوام باعث تحليل آن ماده مىشود ولى دايم مالش بايد از جانب عضو شريفتر بسوى خسيستر باشد بجهة آنكه مواد از عضو شريف بجانب عضو خسيس رود و هرگز از عضو خسيس بسوى عضو شريف مالش ندهد پس هميشه از بالاهاى بدن دست بسوى پائين بدن بكشد و اگر مقصود چاق شدن باشد آب گرم بر بدن ريزد و به اعتدال بمالد و مالش معتدل بعد از كيسه بهتر است و مالش سخت پيش از كيسه و بهترين دستها براى مالش دست گوشتى بزرگست و بدتر از همه دست لاغر كوچك و بايد مالش بحدّ درد آوردن نرسد كه انسان كوفته و خسته شود چرا كه مقصود از مالش غالبا رفع خستگى است نه خسته شدن و فشردن اعضا نيز بىمنفعت نيست ولى حذر كند چنانچه از شير مىگريزد از مالش پسران امرد كه هلاك دين در آن است و مالش ندهد قريب به عورت را كه اين حركات لوطيان است و بجز هرزگى فايده ندارد نيكو نيست خوابيدن در حمّام به جهة مشت مال يا غيرت آن چرا كه
بگرده انسان مضرّ است و بعضى به جاى مالش به آرامى و تندى منّت مىزنند و نفع كمتر است و فشردن بهتر از آن است و بهتر از آن مالش و بايد مالش بكف دست باشد و انگشتان نه با عقب كف دست كه مُولِم است و ماليدن با ساعد دست كار الواط است و روا نيست و كسى كه تازه از بيمارى فارغ شده است مالش قوى براى آن مضرّ است و به اعتدال و مايل به ملايمت انْسَب است و همچنين اشخاص لاغر كمگوشت را بشدّة نبايست ماليد كه الَم مىرساند و صاحبان گوشت زياد را قوىتر بايد ماليد امّا بسيار و قوى باعث لاغرى و آب كردن گوشت تن و تحليل رفتن گوشت مىشود و چنان كه روا نيست كه دلّاك امرد انسان را بمالد كه دين او تباه مىشود روا نيست كه دلاك ملتحى مشترى غير ملتحى را بمالد و زياد در خدمت او مبالغه كند كه دين دلّاك تباه مىشود و بعد ازين درين امر زياده خواهم نوشت با مؤمنان از آن اجتناب كنند و همين قدر اينجا كافيست رساله دلاكيه، ص: 54و55
ش